ساده زیستی و دوری از تجملات
دوری از تجملات و تشریفات ظاهری دنیا شیوه پیامبران و اولیاء الهی و بندگان خالص خداست براستی قلبی که مملو از محبت دنیا وزرق و برق آن باشد چگونه میتواند جایگاه عشق الهی و حضرت حق باشد. دلی که به جاذبه های دنیوی و مظاهر مادی تعلق داشته باشد چگونه می تواند محل تابش انوار آسمانی و آیینه صفات کبریائی گردد. اساساً ساده زیستی و آزاد بودن از تعلقات مادی مهمترین راز موفقیت رهبران الهی و عمده ترین عامل نفوذ در قلب توده های عظیم مردم است.
مولای متقیان در یک کلام کوتاه و حکیمانه فرمود
تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا (١. نهج البلاغه، خطبه ۲۱)
سبکبار شوید تا به کمال و مقصد حقیقی برسید.
برای رهایی از جلوه های فریبنده مظاهر مادی هیچ راهی بهتر از زهد و ساده زیستی نیست انسان ساده زیست بدون تعلق و تکلف مسیر کمال را با آزادگی تمام می پیماید و بدون مانع در آسمان معرفت و کمال به پرواز در می آید وارستگان زاهد با صفای قناعت و ساده زیستی و با روحی سرشار از ایمان و معنویت به سیر و سلوک و زندگی آزادانه می پردازند ولی دلدادگان به دنیا و دون همتان غرق در ظلمتهای غفلت از مقام آنان خبر ندارند.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت سغب (۲. درماندگی) است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد از جهان آدمیت
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
حضرت رضا(ع) در مورد ساده زیستی رسول خدا (ص) فرمود:
روزی فرشته ای از طرف خداوند متعال به نزد پیامبر (ص) آمده و عرضه داشت: ای محمد (ص) پروردگار عزیز و جلیل ترا سلام می رساند و میفرماید اگر میخواهی در مقابل این همه زحماتی که در راه دین ما متحمل شده ای صحرای بطحاء را برایت طلا کنیم و هر چقدر دوست داری برای آبادی دنیایت از آن بهره بگیر و نیازهای مادی ات را رفع کن! رسول خدا (ص) صورت مبارک به سوی آسمان بلند کرده و عرض کرد بارالها! دوست دارم روزی سیرم کنی ترا سپاس گویم و روز دیگر گرسنه و محتاج تو باشم تا به درگاهت استغاثه کرده و از تو نیازهایم را بخواهم. (۱. مسند الامام الرضا (ع) ، ج ۱، ص ۲۷۰)
ص35
خاطره ای از ساده زیستی
امام رضا (ع) گاهی برای تبیین خصلت پسندیده زهد و تجمل گریزی به رفتار اولیاء الهی و مردان صالح اشاره کرده و خاطره هائی را از آنان نقل میکرد. آن حضرت در روایتی که به فرزندش امام جواد (ع) نقل کرده می فرماید:
روزی جناب سلمان دوست صمیمی اش ابوذر را به منزل دعوت کرد و از او با نان خشکی که در داخل سفره اش با آب کوزه خیسانده بود پذیرائی نمود. ابوذر هنگام تناول غذا گفت چه نان خوشمزه و دلچسبی است اگر نمکی هم به همراه آن بود سلمان سریعاً بلند شده و با گرو گذاشتن کوزه اش مقداری نمک تهیه کرده و در سر سفره میهمان عزیزش قرار داد. ابوذر از آن غذای ساده که نان و نمک بود میل کرده و میگفت: حمد و شکر خدای را سزاست که ما را از قناعت پیشگان و ساده زیستان قرار داد. سلمان به شوخی گفت اگر قناعتی در کار بود کوزه ما به گرو نمی رفت. (۳.عيون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۵۳)
زندگی تشریفاتی و دوری از سنت عاقلانه ساده زیستی آفات زیادی به دنبال دارد که یکی از آنان سختی حساب در روز قیامت است. حضرت
سلیمان از خداوند متعال زندگی شاهانه خواست و عرضه داشت پروردگارا! مرا حکومتی عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد. (۱. سوره ص ٫ ۳۵) خداوند متعال هم خواسته او را اجابت کرده و آن حضرت به زیباترین و عالیترین زندگی شاهانه دست یافت حضرت سلیمان تمام دستورات شرعی را اعم از واجب و مستحب در حد یک پیامبر (ص) انجام می داد و معصوم بود هیچ گناهی هم از او صادر نشد با این حال حضرت صادق (ع) فرمود:
جناب سلیمان به خاطر انتخاب پادشاهی دنیا بعد از همه پیامبران به بهشت داخل خواهد شد. (۲. حياة القلوب، ج ۱، ص ۳۵۴)
حضرت امام خمینی که یکی از پیروان ساده زیست اهل بیت (ع) و درس آموز مکتب امام رضا (ع) میباشد ساده زیستی را عامل نفوذ رهبران روحانی در قلب توده های مردم میدانست. آن رهبر فرزانه نه تنها زاهدانه و عارفانه زندگی کرد بلکه در این زمینه میفرمود من اکثر موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامی در ارزش عملی و زهد آنان میدانم و امروزه هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت هیچ چیزی به زشتی دنیا گرائی روحانیت نیست و هیچ وسیله ای هم نمیتواند بدتر از دنیا گرائی روحانیت را آلوده کند. (۳. صحيفة نور، ج ۲۰، ص ۲۴۴ حضرت امام خمینی هنگامی که زندگی تجملاتی و اشرافی بعضی از روحانیون را مشاهده میکند با نگرانی و ناراحتی شدید از آن یاد میکند و می فرماید با این بساطها نمیشود شیخ مرتضی انصاری و صاحب جواهر تحویل جامعه داد. این موجب نگرانی است و واقعاً با این وضع چکنم؟! این تشریفات باعث آن خواهد شد که روحانیت شکست بخورد زندگی صاحب جواهر را با زندگی روحانیون امروز که بسنجیم خود می فهمیم که چه ضربه ای بدست خودمان به خودمان می زنیم. همان ج ۱۹ ص50)
ص39