مأمون و امام رضا
اسلام به خاطر حقانیت و جاذبه ای که در تعلیمات خود داشت به هر جا که میرفت آنجا را فتح میکرد و مردم رنجدیده و ستم کشیده دسته دسته خود را تسلیم آن میکردند و آئین مقدس عدالت و مساوات را می پذیرفتند این پیشروی و کشورگشایی تا عصر بنی امیه به آخرین مرحله ی کمال خود رسید مورخین اروپایی نوشته اند: در پایان حکومت بنی امیه بیش از چهل و چهار کشور پهناور بزرگ دنیا به دست مسلمانان افتاد و بیش از هشتصد میلیون مسلمان زیر پرچم اسلام زندگی میکردند و به آن افتخار می نمودند.
در دوران حکومت بنی عباس فتوحات چندانی پدید نیامد ولی با سیاستگذاریهای خود میکوشیدند ممالک فتح شده را به حال خود نگاه دارند و از دست ندهند.
بنی عباس به جای جنگ و کشورگشایی بیشتر به سمینارها و تشکیل کنفرانسهای علمی میپرداختند و در ظاهر از علم و معارف اسلامی ترویج مینمودند و شاید مهمترین جنبش علمی را بنیاد کرده و برای راه اندازی آن سرمایه های سنگینی هزینه میکردند و بعضاً نیز خودشان از اصطلاحات علمی و مسائل کلامی بی بهره نبودند ولی در واقع منظورشان . از تشکیل آن جلسات و کنفرانسها و هزینه های کلان مسائل سیاسی بود که بر اهل نظر و صاحبان خرد پوشیده نیست.
هارون الرشید برای حفظ کشورهای اسلامی و تحکیم پایه های حکومت خود سیاست خشنی را اتخاذ کرده بود و بر همین اساس تمام مخالفین و همه ی کسانی را که احتمال میداد به نحوی با او هماهنگ و هم عقیده نیستند نیست و نابود میکرد که در این مورد بیشترین کسانی که طعمه ی سیاست خشن او شدند سادات علوی و فاطمی بودند وی جلادانی مانند حمید بن قحطبه در دستگاه خود تربیت کرده بود که حاضر بودند جان مال زن و فرزند و حتی دین خود را فدا کنند. اما دستور هارون به زمین نماند برای او ولایت مطلقه و بلکه بالاتر از ولایت نعوذ بالله خود خدا معتقد بودند؛ لذا وقتی که به او میگوید هر چه خادم به تو فرمان داد اطاعت کن در یک شب بسیاری از سادات جلیل القدر از دودمان علی را به قتل رساند و بدنهای شریفشان را در چاه ریخت
وی حتی «زبیده» همسر خودش را که احتمال داد شیعه و از طرفداران سادات علوی است با دو کلمه ی موهن : كنت فبنت بودی هر چه بودی
و هم اکنون از ما جدا خواهی بود طلاق داد و او را از خود طرد نمود. (۱. تتمه المنتهي، ص ۲۵۰.)
بر حضرت موسی بن جعفر سختگیریها کرد و سرانجام او را با زهر شهید نمود و بسیاری جنایتهای دیگر که همه حکایت از سیاست خشن او میکنند و ما فعلاً در صدد احصاء آنها نیستیم.
پس از آنکه عامل فشار و خفقان از بین رفت و هارون راهی دوزخ شد باقی مانده ی سادات علوی و حتی عباسیها در سرتاسر کشور پهناور اسلامی که از فساد و جنایات دربار آگاهی داشتند دست به شورش و قیام زدند و در همه جا سخن از مفاسد حاکمان به اصطلاح اسلام مدار به میان میآوردند و چون موقعیت حکام مزبور به ضعف کشیده شده بود و سیاست زور و خشن چندان کاربردی نداشت از این رو به ناچار مأمون سیاست
تزویر و نیرنگ را اتخاذ کرد. (۱. نور الهدي غريب خراسان، ص ۶.)
مأمون ضمن تقویت سازمان اطلاعاتی هارونی و افزودن بر مأموران مخفی فراوان (۲. مروج الذهب مسعودي، ج ۲، ص ۲۲۵) و تقویت کردن نیروهای مسلح جهت شناسائی مخالفین نقشه ای طرح کرد که کاربردش از تمام آنها بیشتر بود، وی تصمیمی گرفت برای شناسائی مخالفین که عمدتاً سادات علوی و فاطمی بودند و همه ی طبقات مخالفین و موافقین نسبت به حضرت علی بن موسی الرضاء نظر خوب و مساعدی داشتند دستور داد آن حضرت را از مدینه به مرو دعوت و یا احضار نمایند تا اداره ی مملکت را به عهده ی او بگذارد و خودش به نفع او کنار برود او میخواست با این نیرنگ مقداری از شور و هیجان تظاهرات و قیام ملت را بکاهد تا بدین وسیله بتواند پایه های حکومتش را استوار نماید و پس از آن همه ی مخالفین را که شناسایی کرده و علی بن موسی را مجدداً کنار گذاشته و خود یکه تاز معرکه گردد و گر نه او هرگز نمیخواست قدرتی را که با ریختن خونهای بسیاری از مردم و حتی با ریختن خون برادر و دوستانش به دست آورده به این سادگی به دیگری واگذار نماید. او میخواست هم از وجهه ی علی بن موسی الرضا برای اغوای مردم استفاده کند و هم او را کنار خود زیر نظر بگیرد تا احیاناً گروههای مبارز را علیه او رهبری و هدایت ننماید.
به همین دلیل بود که به مأمورین مربوط که می بایست حضرت را از مدینه به ایران و خطه ی خراسان بیاورند دستور داد باید او را از طریقی حرکت دهند که در آن بلاد شیعیان و طرفداران کمتری داشته باشد و حتی الامكان نگذارند کسی از پیروانش با او تماس بگیرند و برای این کار رجاء بن ابی ضحاک دائی خودش را که عموی فضل هم بود به همراهی «فرناس» و عده ای دیگر که مورد وثوق و اطمینان بودند مأموریت داد و آنان نیز هر کار میکردند به این عنوان بود که تشخیص خودشان است و مأموران از آن خبر ندارد انجام میدادند اینان در بین راه کاملاً حضرت را کنترل کرده بودند به قسمتی که اگر در شهری بعض شیعیان میخواستند با حضرت تماس بگیرند یا جرأت نمیکردند و یا اجازه نمی دادند.
در بصائر الدرجات آمده است که وقتی حضرت به قادسیه رسید و بنا بود چند روز توقف نمایند به احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی فرمود منزلی برایم کرایه کن که دو در داشته باشد به قسمتی که رفت و آمد دوستان کمتر معلوم شود. (۱. بصائر الدرجات، ص ۲۴۶)
در اهواز که بعض معجزات را از او مشاهده کردند بی درنگ حضرت را حرکت دادند که مبادا مردم شیفته ی او شوند.
در بین راه که به سرخس رسیدند حضرت را به بهانه هایی در منزلی محدود و محصور کردند و به کسی از شیعیان اجازه ی ملاقات را نمی دادند تا اینکه عبدالسلام بن صالح هروی با دادن مقداری هدایا به زندانبان اجازه ی ملاقات گرفت. (۲. عيون اخبار الرضا ، ج ۲، ص ۱۸۳، ح ۶؛ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۶۴)
در طوس هم منزل حضرت را از نزدیکیهای قصر مأمون قرار دادند تا بتوانند رفت و آمدها را زیر نظر بگیرند و هشام بن ابراهیم راشدی را که از وابستگان و جاسوسان سرسپرده بود به عنوان دربان در خانه حضرت قرار دادند تا هر کسی را که میخواست و یا دستور میدادند اجازه ی ملاقات و تشرف به حضور حضرت میداد و هر کس را که مصلحت نمی دانستند رد می کرد. (۱. عيون اخبار الرضا ، ج ۲، ص ۱۵۳؛ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۳۹.)
آن قدر اطراف امام را جاسوسان و مأموران اطلاعاتی گرفته بودند که دیگر کسی جرأت نداشت با حضرت تماس بگیرد و اگر هم گاهی نامه ای برای امام مینوشتند به دلیل عدم امنیت توصیه میکردند پس از خواندن آن را پاره کند تا به دست مأموران نیفتد و خود حضرت هم از این وضع آگاهی کامل داشت و میفرمود: پس از خواندن نامه ها تمام آنها را می سوزانم. (۲. عيون اخبار الرضا ال ، ج ۲، ص ۲۱۹.)
در نامه ای به احمد بن محمد بن نصر فرموده است : «أما ما طلبت من الاذن على فان الدخول الى صعب، وهؤلاء قد ضيقوا على في ذلك فلست تقدر علیه الآن اما در مورد اینکه از من اجازه ی ملاقات خواستی بدان هم اکنون آمدن تو نزد من بسیار دشوار است زیرا اینان کار را بر من بسیار سخت گرفته اند.... (۳. عيون اخبار الرضا ل ، ج ۲، ص ۲۱۲.)
به اندازه ای کار را بر امام سخت کرده بودند که حتی اگر حضرت برای انجام کار شخصی هم از منزل بیرون میرفت به عنوان محافظ ولی در واقع به عنوان جاسوس چندین نفر اطراف امام را می گرفتند که مبادا کسی با او تماس بگیرد و یا حضرت با کسی سخن بگوید. (۱. عيون اخبار الرضا ، ج ۲، ص ۲۰۵.)
زنان و دخترانی را به عنوان خدمتکار به اندرون خانه ی امام می فرستاد تا گزارشات محرمانه را به او برسانند که امام این گونه افراد را به بهانه هایی
رد می کرد. (۲. تاریخ تمدن اسلامی ، ج ۵، ص ۵۴۹ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۶۸، ح ۴)
مأمون رئیس هیأت حاکمه نیرنگ بازی و عوام فریبی را به جایی رساند که دختر خودش را ظاهراً به عنوان همسری و پیوند خویشاوندی به عقد امام در آورد (۳. نور الهدى، ص ۱۰.) ولی در باطن جاسوسه ای بود که لا ینقطع بیخ گوش حضرت قرار داد تا اسرار خیلی محرمانه و فوق محرمانه را هم بدین وسیله کشف کند.
دختر دیگرش ام الفضل را هم به عقد امام جواد که هنوز در سنین کودکی بود و بیش از نه سال نداشت درآورد (۴. بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۷۶)تا شاید از طریق کودکان خانه اخبار پنهان شده را به دست آورد.
ص80