فصل ۱۱
سیاست نامه
ولیعهدی، هجرتی ناخواسته
سیاست نامه ولیعهدی مصلحت آمیز و اجباری یکی از کارهای مزورانه و مردم فریب مأمون عباسی تحمیل مقام ولیعهدی به امام رضا ه بود حضرت به اجبار و برحسب اوضاع نامناسب سیاسی اجتماعی و شرایط جبارانه حاکم بر مردم راهی جز پذیرش آن نداشت؛ لذا وقتی مأمون از طریق سیاست مزورانه خود و با اصرار و تهدید امام علی بن موسى الرضا را مجبور به قبول ولیعهدی نمود، حضرت فرمود:
«خداوند مرا از این که با دست خویش خودم را به هلاکت افکنم باز داشته است. حال که چنین است هر کاری مایلی انجام بده؛ ولی من این مقام را به شرطی میپذیرم که در عزل و نصب فرماندهان دخالت نکنم و راه و رسم و قانونی را تغییر ندهم و غیر مستقیم و از راه دور طرف مشورت با تو باشم.
مأمون به همین مقدار راضی شد و حضرت با کراهت و نارضایتی ولیعهدی را پذیرفت. (1) ۱. بحار، ج ۴۹ ، ص ۱۳۰ ؛ عیون الاخبار، ج ۲، ص ۱۴۰ ؛ علل الشرايع، ج ۱، ص ۲۷۸؛ امالی، شیخ صدوق، مجلس ١٦ ؛ مسند الرضا الله ، ج ۱، ص ۹۸ (مقدمه).
بر حسب روایتی نقل شده امام رضا در حالی که اشک می ریخت و محزون و غمگین بود طبق شرایطی مجبور شد، ولیعهدی را بپذیرد. (2) ۲. بحار، ج ۴۹، ص ۱۳۱ ، عیون الاخبار الرضا الليل ، ج ۱، ص ۱۹ . )
یاسر خادم میگوید وقتی حضرت رضا الله ولیعهدی را پذیرفت دستهای مبارک خود را به آسمان بلند کرد و گفت:
«اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمْ أَنِّي مَكْرُهُ مُضْطَّر».
«خدایا! تو میدانی که من به زور و اجبار این مقام را پذیرفتم. (3) بحار، ج ۴۹ ، ص ۱۳۰ . )
ریان بن صلت میگوید به حضور امام رضا الله رفتم و به ایشان عرض کردم ای زاده رسول خدا مردم میگویند شما با وجود زهد و پارسایی و عدم رغبتی که به دنیا دارید چرا ولیعهدی را قبول کردید؟
حضرت فرمود: خداوند بیزاری و تنفر مرا از قبول این کار میداند و شاهد است که به میل خود این کار را نپذیرفتم؛ بلکه چون میان پذیرش ولیعهدی و مرگ قرار گرفتم پذیرش ولیعهدی را برکشته شدن و مرگی که در این اوضاع و شرایط ثمره ای نداشت - ترجیح دادم؛ همان گونه که حضرت یوسف مجبور شد تصدی خزاین عزیز مصر را بپذیرد. (4) . بحار، ج ۴۹ ، ص ۱۳۰ ، عیون الاخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۹ ، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۷۹ ؛ امالی شیخ صدوق، مجلس ۱۷ ؛ روضة الواعظين، ص ۲۴۶ و ۳۶۸ . )
محمد بن عرفه گفت: من نیز نزد امام رضا رفتم و به آن حضرت عرض کردم ای زاده رسول خدا چه چیزی باعث شد تا شما ولیعهدی مأمون را قبول کنید؟
حضرت فرمود: «همان گونه که جدم امیرالمؤمنین، امام علی الله مجبور شد در شورای سقیفه - شورایی که ابوبکر را به خلافت برگزید - شرکت کند من نیز مجبور شدم تا بر حسب مصلحت اسلام و مسلمین - ولیعهدی را بپذیرم »(1) ۱ و ۲. بحار، ج ۴۹ ، ص ۱۴۰ ، عیون الاخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰ و ۱۴۱ .)
اباصلت هروی گفت: به خدا سوگند حضرت رضا به میل و خواسته خودش این کار را قبول نکرد بلکه - طبق سیاست و برنامه ریزی مأمون - امام را برای این امر به اجبار از مدینه به کوفه بردند و از آنجا از راه بصره و فارس به خراسان آوردند.(2) ۱ و ۲. بحار، ج ۴۹ ، ص ۱۴۰ ، عیون الاخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰ و ۱۴۱ .)
یاسر خادم گفت هر روز جمعه که امام رضا از مسجد جامع مراجعت میکرد در حالی که گرد و غبار بر چهره اش نشسته بود و عرق می ریخت دستهایش را به سوی آسمان بلند میکرد و می فرمود
«اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ فَرَجِي مِمَّا أَنَّا فِيهِ بِالْمُوتِ فَعَجَّل إِلَى السَّاعَةِ»
«خدایا! اگر نجات و رهایی من از این گرفتاری با مرگ است هم اکنون مرگ مرا برسان. »
یاسر خادم در ادامه سخن خود گفت امام رضا همیشه غمگین و افسرده بود تا این که به شهادت رسید و از دنیا رفت. (3) بحار، ج ۴۹ ، ص ۱۴۰ ؛ وسائل ابواب احتضار باب ۳۲ ؛ آثار الصادقین، ج ۲۱ ، ص ۲۱۵ . )