وداع غريب الغربا با قبر پیغمبر ﷺ
«سجستانی» گفت در مدینه بودم که مأموران مأمون عباسی وارد شدند. آنها در نظر داشتند امام رضا را با خود به خراسان ببرند.
هنگامی که حضرت تصمیم گرفت به اجبار از مدینه به سوی خراسان برود برای وداع با قبر جدش پیغمبر اکرم ﷺ وارد مسجد شد. به محض ورود خود را روی قبر پیامبر انداخت و شروع به گریستن کرد. دقایقی بعد از روی قبر بلند شد و به سمت بیرون حرکت کرد؛ اما بار دیگر بازگشت و خود را به روی قبر انداخت و با صدای بلند شروع کرد به گریستن
آن روز حضرت چندین بار این کار را تکرار کرد من با دیدن این صحنه بسیار غمگین و متأثر شدم به همین خاطر نزدیک حضرت رفتم و سلام کردم.
آن بزرگوار با تمام غم و اندوهی که در دل داشت جواب سلام مرا داد و بعد فرمود:
از من به خوبی دیدن کنید؛ که بعد از این مرا نخواهید دید؛ زیرا من از کنار قبر جدم پیغمبر اکرم دور میشوم و سرانجام در شهر غربت به شهادت رسیده از دنیا می روم. (1) . بحار، ج ۴۹، ص ۱۱۷ ؛ عیون الاخبار، ج ۲، ص ۲۱۷ ؛ مسند الرضا الله ، ج ۱، ص ۱۸۵ ، و ص ۵۲ (مقدمه).
وداع غريب الغربا با زنان و کودکان
هنگامی که امام رضا الله تصمیم گرفت با مأموران مأمون عباسی به اجبار از مدینه به طرف خراسان حرکت کند تمام افراد خانواده خود را از کوچک تا بزرگ به دور خود جمع کرد و به آنان گفت که گریه کنند و اشک بریزند تا صدای ناله و گریه و شیون آنها را بشنود.
سپس دوازده هزار دینار میان آنها تقسیم نمود و از آنان خداحافظی کرد و فرمود
خوب مرا بنگرید که دیگر به سوی شما باز نخواهم گشت.
بعد به حرم جدش پیامبر اکرم الله رفت و با قبر رسول خدا ﷺ وداع کرد و اشک ریخت و از مدینه به سوی خراسان حرکت نمود. (2) ۲ مسند الرضا ل ، ج ۱، ص ۱۸۵ و ۱۹۹ و ۵۲ (مقدمه)؛ بحار، ج ۴۹، ص ۱۱۷ ؛ عيون الاخبار، ج ۲، ص ۲۱۷ ، ۲۱۸ ؛ اثبات الوصية مسعودي.)
نوشته اند در ا لحظات آخر وقتی که حضرت خواست با قبر پیغمبر ﷺ وداع کند دست فرزند دلبندش حضرت جواد را گرفت و آورد کنار قبر و دستش را روی قبر گذاشت و فرزندش را به رسول خدا ﷺ سپرد. (3) مسند الرضا الله ، ج ۱، ص ۱۸۵ و ۱۹۹ و ۵۲ (مقدمه)؛ بحار، ج ۴۹ ، ص ۱۱۷ ؛ )