امام علیه السلام به دعبل فرمود: لحظه ای درنگ کن و از جای حرکت منما
و آن گاه خود حضرت وارد اندرون منزل شد و پس از گذشت لحظاتی خادم وی بیرون آمد و مقدار صد دینار تحویل دعبل خزاعی داد و اظهار داشت
سرور و مولایم فرمود: این پولها را خرجی راه خود قرار بده. دعبل عرضه داشت :
به خدا سوگند که من برای پول نیامدم و در هم ها را برگرداند و گفت :
اگر ممکن است لباسی از لباسهای حضرت به من داده شود.
پس چون خادم آن دراهم را خدمت امام علیه السلام برد؛ و حضرت همان مقدار پول را با یک لباس مخصوص از لباسهای خود را برای دعبل ارسال نمود.
پس از آن که دعبل - ضمن جریانات مهمی که در مسیر راه برایش اتفاق افتاد - به منزل خویش وارد شد، کنیزی داشت که بسیار مورد علاقه اش بود چشمش نابینا گشته و تمام پزشکان از معالجه و درمان آن عاجز و ناامید بودند لذا مقداری از آن لباس حضرت را بر صورت و چشم های کنیر مالید که به برکت آن بلافاصله کنیز، بینائی خود را باز یافت (۶۵)