فوائد زیارت امام رضا(ع)
بدون شک غرض از زیارت بدست آوردن این فوائد نیست، بلکه پیامبران و امامان اهلیت و شایستگی زیارت را دارند و چون آنها کریم و در نزد خدا عزیزند، خداوند برای زائران ایشان این فوائد را مترتب ساخته که برخی را بیان میکنیم و این فوائد به فوائد دنیوی و اخروی و یا جامع هر دو تقسیم میشود. پیش از آغاز مطالب داستانی را نقل میکنیم که التجاء به حضرت رضا الله و اظهار حاجت به درگاه ایشان ایجاد می کند، چون واسطه بین خدا و خلق همین بزرگواران اوصیاء پیامبران هستند. حاجت خود را از کسی بخواه که نامش را میشنوی در احوالات مرحوم کوهستانی نوشته اند که بسیار زاهد بود و با مال موروثی پدر امرار معاش میکرد و از وجوه شرعیه برای نیازهای شخصی استفاده نمی نمود. در ایامی که در مشهد مقدس مشغول دروس حوزوی بود دار و ندارش تمام شد و بسیار فقیر و نیازمند گردید، پس نزد استادش رفت و مبلغ ۵۰ ریال معادل پنج تومان به طور قرض از وی مطالبه کرد. استادش گفت: این پول را به شما میدهم نه به عنوان قرض بلکه چون استحقاق دارید از وجوه شرعیه استفاده کنید. مرحوم کوهستانی این پیشنهاد استاد را نپذیرفت و به خواسته قبلی پافشاری کرد و مبلغ مزبور را قرض گرفت. چون به خانه برگشت در عالم رؤیا شخصی را دید که وی را نکوهش کرد و گفت: چرا از استادت قرض گرفتی ؟ ایشان پرسید: چه میکردم؟ پاسخ شنید: باید از کسی میخواستی که اکنون نامش را می شنوی.
ص۹۲
می گوید: بیدار شدم دیدم مؤذن حرم حضرت رضا این دعا را زمزمه می کند : «اللهم صل على علي بن موسى الرضا المرتضى و بعد شروع کرد به اذان دادن . پس متوجه شدم و وضو گرفتم و به حرم حضرت مشرف شدم و از ایشان عذرخواهی کردم (قصص و خواطر : ۲۸۴).
۱ - برآورده شدن نیازها
روایات زیادی دلالت دارد که تمام نیازهای مشروع نزد حضرت رضا برآورده می شود و روایت از حضرت جواد الائمه آمده : «من كانت له إلى الله حاجة .... «حاجة» را نکره آورده که مفید عموم است. لیکن نیازهای مشروع که اشاره شد. و صقر بن دلف گفت: از حضرت امام علی النقى الهادى الله شنیدم که فرمودند: اگر کسی را نیاز باشد باید به زیارت قبر جدم حضرت رضا به طوس برود و غسل نموده در قسمت بالا سر دو رکعت نماز بخواند و در قنوت نماز نیاز خود را بیان کند که به خواست خداوند برآورده می شود اگر معصیت و قطع رحم نباشد و موضع قبر آن حضرت پاره ای از بهشت است و هر مؤمن آن بزرگوار را زیارت کند خداوند او را از آتش جهنم می رهاند (عیون اخبار الرضا ١: ٢٩٣). مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا آورده که چون در ماه رجب سال ۳۵۲ ه از امیر رکن الدوله دیلمی اذن زیارت حضرت رضا الله را خواستار شدم، ایشان اجازه دادند وقتی از نزدش بیرون رفتم مرا برگرداند و گفت : مشهد حضرت رضا لا جای مبارکی است و من آن را زیارت کرده و خداوند نیازها و خواسته هایم را برآورده نمود. اگر آنجا رفتی از دعا کوتاهی نکنی که دعا در آنجا مستجاب است ، و من هم دعا کردن برای او را بر عهده گرفته و به عهد و پیمان وفا کردم (عیون اخبار الرضا ۱: ۲۸۴).
ص۹۳
مرحوم محدث قمی گوید: مرحوم طبرسی در اعلام الوری» پس از برخی کرامات و معجزات حضرت رضا الله گوید برای مردم پس از شهادت حضرت آثار و علامات و برکاتی مشاهده شد که زبانزد خاص و عام است ، و معجزات حضرت بیرون از حد و اندازه است؛ شفا دادن صدها مبتلا و مريض و مستجاب شدن دعاها، و رفع گرفتاری غیر قابل انکار و بر همگان آشکار است. مرحوم حر عاملى صاحب وسائل الشیعه در کتاب «اثبات الهداة» پس از نقل این کلام - از مرحوم طبرسی - چنین می نگارد محمد بن حسن حر مؤلف این کتاب - اثبات الهداة - گوید : من در مدت بیست و شش سال مجاورت حرم حضرت رضا الله همان معجزات و کراماتی را که طبرسی میگوید مشاهده نموده و با چشم خود دیدم و یقین پیدا کردم و حکایات بسیاری که به حد تواتر رسیده در این مورد شنیده ام که اکنون آنها را به خاطر ندارم و حاجتی نخواستم مگر اینکه خداوند به برکت حضرت رضا ه آن را روا ساخت ( الأنوار البهيه : ۲۴۴).
پیدا شدن گمشده
ابو نصر احمد بن حسین ضبی که ناصبی تر از آن ندیده بودم و در نصب و بغض اهل بیت الله تا آنجا رفته بود که میگفت: «اللهم صل علی محمد فردا» و از درود بر خاندان مانند عبدالله بن زبیر ملعون سرباز می زد گفت از ابوبکر حمامی که در خیابان حرب نیشابور مشغول صنعت فروه» که نوعی کفش بود که از پوست حیوانات می ساختند - بود و از محدثین نیز به شمار می رفت شنیدم که گفت : کسی نزدم امانتی گذاشته بود و آن را در جایی دفن کرده بودم جایش را فراموش کردم و سر در گم شدم، چون مدتی گذشت صاحب امانت آن را از من درخواست کرد. داستان را بازگو کردم قبول نکرد و مرا متهم به خیانت کرد. پس اندوهگین شده و از خانه بیرون رفتم گروهی را دیدم که عازم زیارت حضرت رضا الله در مشهد هستند.
ص۹۴
من هم با آنها راه افتادم و رفتم و زیارت کردم و دعا خواندم که خداوند آن مکان را به من نشان بدهد پس در خواب دیدم کسی آمد و گفت: امانت را در فلان مکان گذاشتی به صاحب امانت گفتم - در حالی که خیلی مطمئن نبودم - برو فلان مکان را جستجو کن پس رفت و امانت را پیدا کرد با مهر و موم صاحبش . آن شخص ، پس از این قضیه، داستان را برای مردم بازگو میکرد و مردم را به زیارت حضرت رضا خبر داد.
تشویق می نمود (عيون اخبار الرضا ٣١٣:١).
رهایی از تهمت
مرا ابو الفضل محمد بن احمد بن اسماعیل سلیطی نیشابوری، گفت: خبر داد مرا محمد بن احمد سنانی نیشابوری گفت: در خدمت امیر ابو نصر بن ابی علی صاغانی صاحب سپاه بودم و به من بسیار احسان میکرد و مورد توجه وی بودم و تا صاغان با او همراه گشتم و توجه ایشان به من باعث شده بود مورد حسد دیگران قرار بگیرم. روزی همیانی به من داد که در آن سه هزار در هم بود با مهر و موم خودش و گفت : این را به خزانه بسپار پس من از نزد وی بیرون رفتم در جایگاه حاجب نشستم و کیسه را نزدم گذاشته بودم به سخن گفتن با این و آن مشغول شدم ناگاه دیدم کیسه نیست. ابو نصر را غلامی بود که خیلی او را دوست میداشت به نام «خطلخ تاش او هم همانجا بود دیدم همیان نیست از هر که پرسیدم گفت ندیدم، و چیزی اینجا نگذاشتی، دروغ میگویی و میدانستم که با من حسادت دارند. از طرف دیگر دوست نداشتم ابو نصر صاغانی این داستان را بفهمد می ترسیدم مرا متهم کند، پس
در حیرت فرو رفتم و نمی دانستم چه کسی کیسه را سرقت کرده است. بیاد آوردم که پدرم هر وقت برایش مشکل پیش می آمد به زیارت حضرت رضا می رفت و آنجا دعا می کرد مشکل برطرف می شد. پس فردا بر امیر ابو نصر وارد شدم.
ص۹۵
گفتم : اجاه بدهید من به طوس بروم که آنجا کاری دارم گفت : چه کاری داری ؟ گفتم:
غلام طوسی داشتم فرار کرده کیسه را گم کردم خیال میکنم کار خودش است.او گفت: ببین اعتماد مرا از خود سلب نکنی.گفتم : خدا نکند.گفت: اگر دیر کردی چه کسی ضامن کیسه میشود که به من بازگرداند؟ گفتم: اگر بعد از چهل روز برنگشتم خانه و دارایی ام در اختیار تو است. پس به ابو الحسن خزاعی نامه نوشت که تمام دارایی ام را مصادره و ضبط کند و به من اجازه داد. هر طور بود خود را به مرقد مطهر حضرت رضا رساندم ، زیارت کرده و در بالا سر دعا خواندم و از خدا خواستم جای کیسه را به من نشان دهد، خوابم برد پیامبر را در خواب دیدم که به من فرمودند: برخیز حاجتت برآورده است. پس برخاستم تجدید وضو کردم و بسیار نماز خواندم، مجدداً خوابم برد، دوباره پیامبر را در خواب دیدم به من فرمود: کیسه را خطلخ تاش دزدیده و وزیر منقل آتش در خانه دفن کرده، هنوز مهرش هم شکسته نشده. پس سه روز پیش از موعدی که با ابو نصر داشتم برگشتم، وقتی وارد شدم گفتم: حاجتم برآورده شد. پس خدا را سپاس گفت بیرون آمدم و لباسهای سفر را عوض کردم دوباره به نزد وی برگشتم. گفت : کیسه چه شد؟گفتم : کیسه نزد خطلخ تاش است. گفت: از کجا دانستی؟ گفتم : هنگام زیارت قبر حضرت رضا له پیامبر در خواب به من خبر داد. پس موی بر بدنش راست شد و خطلخ تاش را احضار کرد، گفت: کیسه را که از ایشان گرفتی چه کردی؟ پس منکر شد و از غلامهای بسیار مقرب بود پس دستور داد که او را شکنجه کنند. تا خود بگوید، من مانع شدم گفتم نیازی به زدن نیست، پیامبر برایم جای کیسه را گفته گفت : کجا است؟ گفتم : زیر منقل آتش .
ص۹۶
پس شخصی را که موثق بود فرستاد و همان مکان را تفتیش کردند، کیسه را آورد پیش روی امیر ابو نصر گذاشت. امیر گفت: پیش از این قدر تو را نمی دانستم، از این به بعد پیش من بسیار احترام داری و اگر میدانستم به زیارت می روی تو را بر یکی از اسبهای مخصوص سوار میکردم. پس از اطرافیان امیر ترسیدم و هراس داشتم که بلایی بر سرم بیاورند، از امیر
اجازه مرخصی گرفتم و ساکن نیشابور شدم و آنجا به کاه فروشی مشغول گشتم.
درخواست سه حاجت از حضرت رضا :
میرزا مهدی آشتیانی گفت: وقتی کمونیستها بر شمال ایران تا آذربیجان مسلط شدند، من مریض بودم و از شفا نا امید گشتم در ایران و خارج از ایران از خوب شدن قطع امید نموده بودم همراه کاروانی عازم مشهد شدم در بین راه حالتی برایم پیش آمد که راننده و مسافران خیال کردند قلب من گرفتگی پیدا کرده، پس اتوبوس را نگهداشتند و برای نجات من میکوشیدند ولی من در عالم دیگر بودم، خود را در صحرای عرفات میدیدم نورها از آن صحرا به عالم بالا ساطع بود و مردم همه به آن نورها خیره شده بودند، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: پیامبر ه حاضر شده، پس به طرف ایشان رفتم دیدم چهارده خیمه برپا داشته شده که به همدیگر متصل اند بزرگترین خیمه از آن پیامبر ه بود پس به طرف ایشان رفتم، وارد شدم و سلام کردم، پاسخ مرا دادند تا میخواستم مقصود را بازگویم تبسم نمودند و فرمودند: چون زائر فرزندم رضا هستی پس به نزد وی برو و حاجت خود را بازگو پس عازم خیمه ایشان شدم و از ایشان خواستم که سه نیاز مرا برآورده سازند:
۱ - شفا از مرض ، که فرمودند خداوند مقدر کرده تا آخر عمر چنین باشی. ۲ - فتنه کمونیستها که فرمودند به زودی از بین میروند شما تا وقتی با مایید و به زیارت ما می آیید و در مجالس عزا شرکت میکنید در امانید.
ص۹۷
- نیاز شخصی بود فرمودند به زودی به این نیاز دست پیدا میکنی و ایشان گوید: همان شد که فرموده بودند (قصص و خواطر : ۶۴۵).
اداء دين
بانوی علویه با تقوایی در اثر فقر شدید دوازده تومان مقروض می شود و برای اداء دین متوسل به حضرت رضا میگردد، در یکی از شبهای جمعه وقتی در حرم شریف خوابش میبرد میشنود که حضرت فرمود: شب جمعه آینده بیا دین تو را ادا می کنم. پس هفته آینده شب جمعه طبق قرار در حرم شریف حاضر می گردد، صدای دعای کمیل را میشنود و همینطور منتظر اجابت در گوشه ای می ماند، وقتی خیلی دیر میشود و حرم از زوار خالی میگردد به حضرت رضا می گوید: به من گفتید دین تو را ادا میکنم و این شب موعد بود شما که خلاف وعده انجام نمی دهید ؟ با گفتن این کلام یکی از چراغهای طلایی سقف تکان می خورد و به زمین می افتد سپس از زمین پریده و در دامن آن بانو قرار میگیرد آنهایی که در حرم مانده بودند متحیر شده تکه های جامه آن علویه را به عنوان تبرک میگیرند تا جایی که نزدیک بوده به ایشان آسیب برسد. این خبر پخش شده تا به گوش متولی آن عهد مرتضی قلی خان طباطبائی می رسد آن بانوی علویه را طلب نموده مبلغ زیادی به او داده و آن چراغ طلایی را از او پس می گیرد آن بانویی محترمه هم مبلغ دوازده تومان را برداشته و باقی را پس می دهد. وقتی از او می پرسند چرا؟ پاسخ میدهد همین مقدار را مقروض بودم
باقی را نمی خواهم (كرامات الرضويه : ۹۱ - ۹۲).
ص۹۸
استجابت دعا
مراقد مطهر حضرات ائمه الله گنجینه های زمین و آسمان اند، محل فرود فرشتگان و قبول شدن دعاها میباشند زیرا آن مکانهای مقدس همان بیوتی است که خداوند اجازه داده بلند گشته و نام او در آنجا برده شود. یاسر خادم گوید: امام رضا فرمودند برای زیارت هیچ قبری جز قبور اهل بیت الله نمیشود بار بست آگاه باش که مرا با سم جفا ستمکارانه میکشند و در سرزمین غربت دفن میکنند پس کسی که برای زیارت من بار سفر بندد دعایش اجابت و گناهانش بخشیده شود (عيون اخبار الرضا ١: ٢٨٣). صقر بن دلف از حضرت هادی روایت نموده که فرمودند: اگر کسی را به خداوند حاجتی باشد باید به زیارت قبر جدم رضا الله در طوس برود در حالی که غسل نموده و در قسمت بالا سر دو رکعت نماز گزارد و در قنوت نماز حاجت خود را بخواهد به اذن خدا برآورده میشود مشروط به اینکه معصیت خداوند و قطع رحم در آن نباشد و جای قبر آن حضرت بقعه ای از بقاع بهشت است ، هیچ مؤمنی آن را زیارت نمیکند مگر اینکه خداوند او را از آتش نجات داده و اهل بهشت می گرداند (عیون اخبار الرضا ١: ٢٩٣).
دعای مستجاب
مرحوم صدوق گوید: وقتی از امیر سعید رکن الدوله اجازه خواستم که به زیارت حضرت رضا بروم و اجازه دادند در سال ۳۵۲ه از نزد وی بیرون رفته دوباره مرا برگرداند و گفت: مشهد حضرت رضا الله را زیارت کردم و نیازهای خود را گفتم برآورده شد پس وقتی آنجا رفتی برای من دعا و زیارت کن من نیز قبول کردم و رفتم و برگشتم وقتی بر ایشان وارد شدم پرسید که آیا برای من دعا و زیارت کردی ؟ گفتم : آری . فرمود: آفرین بر تو باد برایم ثابت شده که دعا در آنجا مستجاب است.
ص۹۹
ولادت مرحوم گلپایگانی
پدر آية الله سید محمد رضا گلپایگانی از اولاد ذکور محروم بود، و در حرم حضرت رضا ه از ایشان پسر میخواهد خداوند نیز این پسر را به او عطا می فرماید. در کتاب «الدر النضید» آورده که نام او سید محمد رضا، و پدرش او را به هبة الله ملقب نمود ، کنیه او نیز ابوالحسن بود و نزد مردم مشهور به آیة الله گلپایگانی . ایشان در یک فرسخی گلپایگان در قریه ای به نام کوکد به دنیا آمد و تاریخ ولادت روز دوشنبه هیجدهم ذو القعده ۱۳۱۶ هـ ثبت شده است. در ارتباط با وجه تسمیه ایشان به محمد رضا گفته اند که او هدیه و عطیه و بخشش از خداوند به پدرش بوده که در وقت پیری به برکت دعا در مرقد حضرت رضا صاحب فرزند شد.
سپس نوشته که ولادت حضرت در یازده ذوالقعده بوده و ولادت آقای گلپایگانی در هیجدهم ذو القعده هفت روز پس از ولادت آن حضرت.
قصه ای دیگر
حسین بن عبد الله بن بنان طائی گوید: از ابو منصور بن عبد الرزاق شنیدم که به حاكم طوس معروف به بیوردی گفت: آیا فرزند داری؟ گفت : نه . ابو منصور گفت : چرا به زیارت حضرت رضا در طوس نمی روی و از خدا نمی خواهی برایت فرزندی روزی کند من از خدا در آن مکان چیزها طلبیده ام و به همه رسیده ام. حاکم گفت: پس عازم مشهد شدم و در حرم حضرت رضا الله دعا کردم که خداوند برایم فرزندی بدهد پس خداوند پسری به من عنایت فرمود و نزد ابو منصور بن عبد الرزاق آمدم به او خبر دادم که خداوند به برکت حضرت رضا به من فرزندی داد، پس مرا جائزه داده و بسیار احترام کرد (عيون اخبار الرضا ٣١٢:١).
ص۱۰۰
بازگشت گمشده
ابو العباس احمد بن محمد بن احمد بن حسین حاکم گفت: از ابو علی عامر بن عبدالله بیوردی حاکم مرورود که از اصحاب حدیث بود شنیدم که می گفت : در طوس به حرم مطهر حضرت رضا حاضر شدم مرد ترکی را دیدم زیر گنبد آمد و بالای سر شروع کرد به گریه و دعا کردن با زبان ترکی و میگفت خدایا اگر پسرم زنده است. او را به من برسان و اگر مرده است مرا از حالش با خبر ساز. گفت : زبان ترکی را می دانستم گفتم: چه شده؟ گفت : پسرم در جنگ اسحاق آباد مفقود گشته و مادرش دائماً گریه میکند من در اینجا دعا میکنم چون شنیده ام دعا در این مکان مستجاب است. گفت: پس دلم به حالش سوخت دستش را گرفتم که او را با خود ببرم و مهمان کنم، وقتی از حرم بیرون آمدیم با مرد جوان و بلند قامتی برخوردیم که موهای صورتش در حال روییدن بود تا چشمش به این مرد ترک افتاد دوید او را در بغل گرفت گریه کرد و هر کدام یکدیگر را شناختند و در آغوش کشیدند. دیدم این همان پسر گمشده این پیرمرد است، پس پرسیدم چگونه به طوس آمدی ؟ گفت : پس از جنگ اسحاق آباد در طبرستان افتادم مرد دیلمی مرا تربیت می کرد، وقتی بزرگ شدم به دنبال پدر و مادرم میگشتم و نمی دانستم کجا هستند، و با گروهی که عازم این مکان بود همراه شدم. پس آن مرد ترک گفت که یقین پیدا کردم که این مشهد همان است که به من
می گفتند ، پس تا زنده هستم مجاورت آن را رها نخواهم کرد (عيون اخبار الرضا ١: ٣٢١).
توسل به حضرت رضا باعث فيوضات خداوندی
محقق كتاب الخرائج و الجرائح گوید: در سال ۱۴۰۷ ه روز یادبود ولادت حضرت زهرا در شهر مشهد مقدس خداوند به ما کرامتی عنایت کرد.
ص۱۰۱
در محفلی بودیم که بسیاری از فضلا در آن حاضر بودند و به حضرت رضا به واسطه مادرش حضرت زهرا متوسل بودیم و روایت حضرت امیرالمؤمنین خوانده شد که : «والله لقد حنت وأنت ومدت يديها وضمتهما إلى صدرها ملياً ناگاه نوری تجلی کرد و رائحه خوشی وزیدن گرفت که همه احساس کردند و هرگز چنین بوی خوشی پیش از این استشمام نکرده بودیم خداوند همان بوی بهشت را که بوی حنوط فاطمه ه بود به مشام ما رسانید با اینکه قرنها از شهادت آن بانو گذشته بود و دانستم خداوند قدرت دارد که مردگان را نیز زنده کند(الخرائج والجرائح ۱: باورقي صفحه ۴). ضمانت نامه برای کسی که زیر قبه دعا کند مرحوم سید نعمة الله جزائری در ریاض الأبرار گوید: من در وقت تألیف این کتاب - ۱۱۰۸ هـ - عازم زیارت مشهد مقدس بودم وقتی از زیارت برگشتم از راه استر آباد آمدم و چند روز در آنجا ماندم و این بعد از آن بود که انوشه خان ملعون حاکم ما وراء النهر - اركنج - به آنجا حمله کرده بود و مردم آن سامان برای خریدن زنان و فرزندان خود به بلاد ترک می رفتند.یکی از افاضل سادات برایم حکایت کرد که بانویی دختری داشته که به اسارت رفته بود و همیشه برای آن گریه میکرد پس گفت که حضرت رضا بهشت را ضمانت کرده برای کسی که او را زیارت کند و من می روم در حرم او دعا میکنم که خداوند دخترم را به من بازگرداند پس به قصد مشهد به راه افتاد و پس از رسیدن مشغول دعا گردید. از آن طرف دختر پس از اسارت به دست مرد تاجری از اهل بخاری افتاد. مرد مؤمنی که از تجار بخاری بود شبی در خواب دید که در آب افتاده و همینطور شنا می کند تا پس از خستگی در کنار آب آمد ولی قدرت خارج شدن را نداشت، دختر بچه ای را دید در کنار ساحل دست دراز کرد و او را از آب بیرون آورد.
ص۱۰۲
پس از خواب بیدار شد به بازار رفت تا متاعی بخرد مرد تاجری گفت من کنیزی دارم که اسیر است می خواهم آن را بفروش برسانم، پس با او رفت تا ببیند وقتی پرده از صورت آن دختر برداشت متوجه شد که این همان دختر بچه ای است که در خواب دیده و آن را از آب نجات داد پس او را خریده و به منزل خود برد. گفت: تو از اسیران کجایی؟ گفت: از اسیران استرآباد پس برایش رقت کرد و گریست و گفت: من فرزندانی دارم هر کدام را بخواهی تو را به عقد او در می آورم و به منزله دختر من خواهی بود گفت هر کدام که مرا به زیارت مولایم علی بن موسى الرضا ببرد او شوهر من خواهد بود. پس یکی از پسرها پذیرفت و به عقد او درآمد و او را به مشهد برد، در راه آن زن مریض شد وقتی وارد شهر شدند خانه ای را کرایه کرد و مشغول پرستاری این دختر بیمار شد. مدتی به همین حالت باقی بود تا خسته شد و در زیر گنبد حضرت دعا کرد که پیرزنی پیدا شود کار پرستاری را به عهده بگیرد و احتیاجات او را برآورده کند. وقتی از حرم بیرون شد با پیرزنی روبرو شد که در مسجد راه می رفت، پس جلو رفت و عرض حاجت کرد گفت: زوجه ام مریض است با من بیا و در ایام مرض از ایشان پرستاری کن گفت: من زنی غریبم تو هم مردی غریب برای این آقا - امام رضا الله - این کار را می کنم، پس هر دو رفتند نزد مریض آن دختر خوابیده و از درد ناله میکرد ، جامه ای به روی او انداخته شده بود وقتی پیرزن وارد شد پرده از صورت دختر بیمار برداشت به او نگاهی کرد مدهوش شد و این دختر و مادر دست به گردن همدیگر کردند و گریه بسیار نمودند. این مرد متحیر شد وقتی به حال آمدند داستان را برای مرد باز گفتند، پس خوشحال شد و آن زن با دختر و دامادش ماندگار شد. و اما انوشه خان ملعون چون آن کار زشت را انجام داد، خداوند بر او فرزندش را مسلط کرد پس چشمانش را از کاسه بیرون آورد.
ص۱۰۳
و به جای او به تخت وی تکیه زد و ترکها ریختند پسر را کشتند پس دیگرش بجای او نشست، او را هم کشتند، و ملک داری از خاندانش بیرون رفت (دار السلام ۲: ۹۹۱).
دفع شبهه
بسیاریها دعایشان مستجاب نمیشود چون شرایط اجابت در آنها نیست و یا موانع موجود ا است و یا بعضی مستجاب میشود و برخی دعاهایشان مستجاب نمی شود و یا استجابت چندین سال به تأخیر می افتد مانند به تأخیر افتادن چهل ساله دعای حضرت موسی و برادرش هارون درباره فرعون یا مستجاب نمی شود چون به صلاح وی نیست ، یا در آن مضرتی است. پس زائر مؤمن نباید شک و تردید در خود راه دهد باید نخست به پروردگار خود ایمان داشته باشد و ثانیاً به امام خود که ما از مصالح پشت پرده بی خبریم چنانچه
حافظ شیرازی گفته :
هان مشو نومید چون واقف نیی ز اسرار غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
و خداوند در قرآن کریم فرمود: ﴿ وَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرُ لَكُمْ وَعَسَى أَن
تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ﴾ (سوره بقره : ۲۱۶).
استجابت پس از صدق نیت
و شروط استجابت نیز باید فراهم باشد مانند عابد بنی اسرائیل . از امام صادق روایت شده که مردی از بنی اسرائیل از خداوند می خواست بهراو فرزندی بدهد - حدود سی و سه سال دعا می کرد.
ص۱۰۴
وقتی دید خداوند جواب نمی دهد گفت: خدایا از تو دورم صدایم را نمی شنوی یا نزدیکی و جوابم را نمی دهی؟ پس کسی در خواب او آمد و گفت: با خداوند بی ادبانه حرف می زنی و با دل ناپاک او را می خوانی، دلت بسته دنیا و نیتت پاک و صاف و خالص نیست، پس این موانع را بردارد، او نیز چنین کرد خداوند به او فرزندی عنایت فرمود (بحار الانوار ۴۹:۴۱ ۲ دار السلام ۱: ۲۶۷).
شناسائی دزد
کسی گفت گردنبند مادرم گم شده بود و خادمه اش آن را دزدیده بود، وقتی نیافتند نا امید شدند، مادرم به حرم مشرف شد و از امام رضا خواست، در خواب به او گفته شد که پیشخدمتت دز دیده و در فلان مکان پنهان کرده، پس مطلب همانطور بود که گفته بودند.
روزی همه انسانها به دست خداوند است ولی خداوند برای این کار اسبابی قرار داده، برای به دست آوردن روزی این کفایت نمیکند که در خانه بنشینی و بدون کوشش نمودن ، روزی بخواهی، بلکه باید دنبال اسباب آن بروی و یکی از آن اسباب زیارت اهل بیت خصوصاً حضرت رضا است.
آزادی و به دست آوردن زن و مال
مردی از اهل بلخ با غلام خود به زیارت حضرت رضا الله مشرف شد، پس آن مرد در قسمت بالا سر حضرت نماز میخواند و مملوک در قسمت پایین پای آن حضرت، هر دو دعا میکردند و نماز میخواندند وقتی نمازشان تمام شد هر دو به سجاده رفتند و سجده ای طولانی نمودند.
ص۱۰۵
پس آقا پیش از غلام سر از سجده برداشت و او را صدا زد و گفت ای غلام گفت: بلی گفت: آیا آزادی می خواهی ؟ گفت: آری گفت: تو را در راه خدا آزاد کرده و کنیزم فلانه که در بلخ است در راه خدا آزاد و من او را به فلان قدر مهر به عقد تو در آوردم و برایت ضمانت کردم که بپذیرد ، و ملک فلان مکان را وقف کردم برای شما دو نفر و اولاد شما و اولاد اولاد شما تا وقتی که از شما فرزندی بدنیا می آید و این امام بزرگوار - حضرت رضا - را گواه میگیرم . پس غلام گریه کرد و گفت: در این سجده از خداوند غیر از این امور را نمی خواستم و با این سرعت اجابت شد (عيون اخبار الرضا ۱: ۳۱۵).
راهنمایی فقیری به یاقوت گرانبها
مرد فقیری به نام عنایت در شهر مشهد زندگی میکرد و گاهی دو سه روزی گرسنه بود ولی از مردم چیزی طلب نمیکرد روزی گرسنگی بر او غلبه کرد، چیزی پیدا نکرد برای شکایت از وضع زندگی به بارگاه امام رضا الله رو آورد و بدبختی خود را به ایشان عرضه داشت پس خواب بر او عارض شد، امام رضا به او فرمود: عنایت به پیش بقالی میر» برو و چهارده پول از او بگیر ، من سفارشت را کردم، بعد برو به بست پایین خیابان آنجا دست فروشی را می بینی سنگی روی بساط گذاشته آن را خریداری کن بعد به خانه برو و آن را بشکن در داخل آن یک دانه یاقوت است آن را به هندوستان ببر که از آن طلای زیادی به دست می آوری. عنایت گفت : آقایم ، من دانه شناس نیستم. حضرت فرمود: من آن را به تو آموختم. از خواب بیدار شد و آنچه را در خواب دیده بود انجام داد، یکی از اغنیا و ثروتمندان
زمان خود گردید (دار السلام ۱: ۲۷۷، کرامات الرضويه : ۲۰۵).
ص۱۰۶
ولایت خراسان
«حمويه» صاحب لشکر خراسان روزی در نیشابور به میدان حسین بن زید آمد تا از سران لشکر بازدید کند پس مردی را دید به غلام خود گفت: مواظب این مرد باش و او را به خانه ببر تا من برگردم. وقتی برگشت برای پذیرایی از سران دستور داد طعام آوردند وقتی نشستند به غلام گفت: آن مرد کجاست؟ گفت: جلو در است، گفت بیاوریدش وقتی وارد شد دستور داد دستهایش را شست و بر سر سفره نشانید و بر سر سفره از یکا یک نیازهایش پرسید از مرکب و زن و ابزار خانه هر چه میخواست دستور داد برایش فراهم کردند. پس حمویه رو به سران لشکر نمود و گفت : آیا میدانید این کیست ؟ گفتند : خیر نمی دانیم. گفت بدانید من در جوانی به زیارت حضرت رضا رفتم و لبهاسهای کهنه و مندرس داشتم و این مرد هم در آنجا بود من در حرم حضرت رضا از خداوند خواستم مرا والی خراسان قرار دهد و این مرد را دیدم در آنجا دعا میکرد و از خداوند میخواست آنچه را من اکنون در اختیارش گذاشتم، خداوند به برکت حضرت رضا درخواست مرا اجابت کرد دوست داشتم ببینم حسن اجابت خداوند مطالب او را به دست من ولی بین من و او کینه ای هم وجود دارد. گفتند: چیست ؟
گفت: وقتی من در مشهد حضرت از خدا خواستم مرا والی خراسان کند با آن جامه های کهنه این مرد مرا تحقیر کرد و با لگدی به من زد و گفت: تو با این حال می خواهی ولایت خراسان و ریاست لشکر را به عهده بگیری ؟! پس سران لشکر گفتند او را ببخش که نعمت و احسان را کامل کرده باشی گفت: چنین کردم. حمویه به زیارت حضرت رضا الله بسیار علاقمند بود و دخترش را به ازدواج زيد بن محمد بن زید علوی بعد از شهادت پدرش محمد در جرجان درآورد و او را به نزد خود منزل داد و تمام ابزار زندگی او را فراهم کرد.
ص۱۰۷
تمام این احترامها به برکت حضرت رضا بود. وقتی ابوالحسین محمد بن احمد بن زید علوی خروج کرد و در نیشابور بیست هزار نفر با او بیعت کردند سپس دستگیر شد و او را به بخاری فرستادند، حمویه وارد شد و گفت: غل و زنجیر از گردن اولاد پیغمبر بردارید، و او را با عزت و احترام به بخاری جای داد (عيون اخبار الرضا ٣٢٠:١ عیون اخبار الرضا ۳۱۶:۱).
شفای امراض
مریضهایی که به برکت حضرت رضا شفا گرفتند بیرون از حد شمارشند و در این مورد به چندین مجلد کتاب نیاز است.
باز شدن زبان پس از لال بودن
ابو نصر مؤذن نیشابوری گفت: در اثر بیماری شدید زبانم گرفت و نمی توانستم سخن بگویم پس به خاطرم آمد که حضرت رضا الله را زیارت کنم و او را شفیع قرار دهم و از خداوند بخواهم زبانم را گویا کند. پس به الاغ خود سوار شده و به زیارت حضرت رضا الله مشرف شدم و بالای سر آن حضرت ایستادم نماز خواندم و سجده کردم و گفتم خدایا به برکت صاحب این قبر شفایم ده پس خواب مرا ربود و در خواب دیدم قبر باز شد پیرمردی گندمگون بیرون آمد و به من نزدیک شد و گفت : یا ابا نصر ، بگو: «لا إله إلا الله» . اشاره کردم که زبانم بسته است چگونه بگویم ؟! گفت: پس صیحه زد و فرمود: قدرت خدا را منکری ؟ بگو: «لا إله إلا الله» ، پس زبانم گشوده شد و گفتم : «لا إله إلا الله» . پس «لا إله إلا الله» گویان به خانه بازگشتم ، پس زبانم باز شد و دیگر بند نیامد.
۱۰۸ ص
کلیم حضرت رضا
مرحوم حرّ عاملی گفت بیست و شش سال مجاورت حضرت رضا کردم و عجائب دیدم گفت: دختری از همسایه های ما لال بود به زیارت حضرت رضا رفت در نزد قبر مردی خوش منظر دید خیال کرد که حضرت رضا الله است، به این دختر گفت: چرا سخن نمی گویی؟ سخن بگو پس فی الحال به سخن آمد و گنگ بودن او از بین رفت و این ابیات را درباره اش سرودم
يا كليم الرضا عليه السلام وعليك السلام والإكرام
كلميني عسى أكون كليماً لكليم الرضا عليه السلام (الأنوار البهيه : ۲۴۴)
ای هم سخن حضرت رضا بر او و بر تو سلام و احترام با من سخن بگوی شاید من هم سخن کلیم حضرت رضا گردم. غده ای به اندازه هندوانه مرحوم محمد باقر بن محمد شریف حکیم گفت در پای پدرم دانه ای به اندازه هندوانه برآمده بود و نمی توانست کفش بپوشد از راه رفتن باز مانده بود، علاج آن احتیاج به شکافی داشت که خطرناک بود پس به خاطرم آمد که علاج در نزد ائمه اهل بیت است. پس شبی در خواب حضرت رضا الله را دید که به او فرمودند: شفای این مرض نزد ما است به جدم سید الشهداء مراجعه کن با خوشحالی از خواب بیدار شد و عزم سفر کرد، وقتی به منطقه طرق رسید آنجا به بیتوته کرد، وقتی صبح شد از جراحت اثری ندید گویا اصلاً چنین چیزی نبوده و تا وقت مردن همینطور بود (دار السلام ۱: ۲۶۴).
حامله شدن زن پس از ناامیدی
چهارده سال پیش بانویی را دیدم که با همسر خود ساکن تهران شده بود و از
ص ۱۰۹
ازدواجشان یک سال و نیم گذشته بود در حالی که خداوند به آنها فرزند نداده بود. پزشکان آنها را جواب کرده بودند و گفته بودند راهی برای بچه دار شدن جز از طریق لقاح مصنوعی نیست و باید با مصرف قرص تخمدان را تقویت کرد. پس از ناامیدی به زیارت حضرت رضا رفتند و مدت یک هفته دعا و تضرع و زیارت کردند و توسل جستند وقتی به تهران برگشتند پس از مدتی دیدند عادت ماهیانه زن قطع شد تا ماه دوم صبر کردند دیدند باز هم عادت نشد، به پزشک مراجعه کردند، پس از آزمایش معلوم شد که حامله است و الآن پنج فرزند دارند.
باز شدن رگهای قلب
در سال ۱۴۲۵ هـ ق با هواپیما از مشهد عازم تهران شدم قصد داشتم به قم بروم. با تاجری از تبریز آشنا شدم که ابوالفضل نام داشت و در صندلی هواپیما با وی همنشین بودم. از شغل او پرسیدم، گفت: در تهران نمایشگاه مبل دارد و بیشتر جنسها را از ترکیه وارد میکند گفتم : مشهد برای چه آمده بودی؟ گفت: دیشب آمده بودم و امشب بر می گردم ! گفتم : زائران حضرت رضا وقتی می آیند چند روزی می مانند. گفت: خیلی کارها دارم که مرا مجبور به رفتن مینماید، و این آمدن برای سپاسگزاری از حضرت رضا بود. به صندلی پشت اشاره کرد و گفت : پدرم مشکل قلبی داشت و دو عدد از رگهای قلبش بسته شده بود، در اثر آنجیوگرافی در تهران باز شد و نذر کرده بودیم به زیارت حضرت بیاییم، برای همین آمده بودم و نذرم را بجا آوردم.
بینایی پس از هفده سال نابینایی
صاحب كتاب الثاقب في المناقب (ص (۲۰۷) نقل میکند که محمد بن علی نیشابوری هفده سال نابینا بود وقتی برای زیارت حضرت رضا آمد با حالت تضرع و زاری صورت به قبر گذاشت و گریه کرد، وقتی سر برداشت دیگر نابینا نبود.
ص۱۱۰
و از آن پس به معجزی مشهور شد. مدتها پس از آن زنده بود باقی مانده عمرش را به مجاورت حضرت رضا به گذراند. در آنجا ازدواج کرد و صاحب فرزندانی شد هرگز پس از آن مبتلا به درد چشم نشد و این فضیلت مشهور و معروف بود.
زن نابینا شفا می یابد
مرحوم محدث قمی در کرامات رضویه (۱: ۲۰۴) می نویسد : گروهی از اهل قاین خراسان به زیارت حضرت رضا الله مشرف میشوند زن نابینایی هم با آنها بود که با خود مقداری پارچه برای تجارت داشت وقتی از مراسم زیارت فارغ شدند و عزم بازگشت کردند، آن زن نابینا گفت: من همین جا می مانم و جایی نمی روم. در این اثنا قماشهایی که برای تجارت آورده بود دزدیده شد و این زن نابینا متوجه حضرت شده و با گریه و زاری قبر امام را در آغوش میگیرد و می گوید: دار و ندارم از دست رفت. ناگاه از داخل ضریح صدایی میشنود که برخیز تو را شفا دادیم. وقتی برخاست دید بینا شده و همه چیز را میبیند و شب و روز برای وی یکسان است. سرپرست خدام می گفت: این زن در خانه ما رفت و آمد داشت و از خانواده خود نقل می کرد که چشم این زن نابینا بینایی عجیبی پیدا کرده بود که در شب هم احتیاج به چراغ نداشت.
از دست دادن خواستگار به سبب نابینایی
بانویی عفیفه از اهل مایان از توابع کوهپایه که نامزد پسر عمویش بود، مریض شد و در اثر مرض بینایی خود را از دست داد. آن نامزد از ازدواج با این بانو منصرف شد، پس غم و غصه این بانو چند برابر شد شبی مردی را در خواب دید که جامه های سپید بر تن دارد و میگوید به شهر ما بیا تو را شفا می دهم پس متوجه مشهد الرضا له شد و همان شخص را در خواب دید که با همان لباسها از قسمت بالا سر بیرون آمد و گفت: چشمهایت را باز کن تو را شفا دادیم ، پس چشمها را گشود دید نور دارد.
ص۱۱۱
نابینای اردبیلی
گروهی از خدام حرم گویند: در سال ۱۱۵۰ ه مرد نابینایی از اهالی اردبیل به نام کلب علی شب جمعه در خواب دید که به او گفته شد به طوس برو که شفای چشم تو در آنجا است. پس بیدار شد و به سوی امام رضا الله رفت و در نهم ذوالحجه حضرت رضا را در خواب دید که دست به چشم وی کشید و دعا کرد با ایشان یازده نفر بودند آمین گفتند پس از خواب برخاست در حالی که بینا بود (دار السلام ۱: ۲۹۵).
درد حنجره
شیخ فاضلی گفت: یکی از علما مبتلا به درد حنجره شد و پزشکان از علاج وی ناامید شدند، پس به زیارت حضرت رضا الله مشرف شد و برای استشفا به ایشان متوسل شد شب سید محمد رضا گلپایگانی را دید که آمد و به حنجره اش دست کشید ، پس از خواب برخاست در حالی که مرض به طور کامل از بین رفته بود، پس به قم رفت و داستان را برای ایشان بازگو کرد، ایشان گفتند از روزی که پدرم متوسل به حضرت رضا شده تاکنون مورد عنایت حضرت هستم.
شفای فلج زده
فاطمه فیروزی ۱۶ ساله از قریه دولت آباد - گلمکان مشهد - می گوید : من دختر کشاورزی بودم همیشه در مزرعه با پدرم همکاری میکردم، در اثر رطوبت زیادی که به پاهایم رسید حدود هشت سال پیش از زانو تا قدم فلج و زمین گیر شدم. پدر و مادرم هر کاری توانستند انجام دادند ولی پزشکان ما را ناامید کردند. پدر و مادرم می دیدند که چگونه شکوفه زندگیشان پژمرده بدون اینکه بتوانند برای او کاری انجام دهند و از این جهت دچار فشار روانی شدید بودند.
ص۱۱۲
روزی از دهکده به زیارت حضرت رضا الله رفتیم، عصر روز جمعه به حرم رسیدیم خیلی شلوغ بود به زحمت خود را به شیر آب رساندم وضو گرفتم و داخل حرم شدم مادرم مرا در مکانی گذاشت و خودش مشغول نماز شد در حالیکه با قلب شکسته گریه میکرد و از امام رضا شفای مریضها را می خواست از بس گریه کرد مرا هم به گریه انداخت پدرم در کنارم بود اما مادرم تا ساعت ۸ شب همچنان می گریست. بعد از نماز برای مادرم دعا کردم و از امام رضا خواستم که به حق فرزندش جواد الائمه له مادرم را نا امید نکند گریه کردم تا از گریه خسته شدم، با قلب آکنده از غم و غصه خوابم برد در خواب تشنه شدم و آب خواستم ولی کسی نبود برایم آب بیاورد، پس گریه کردم وقتی شروع به گریستن نمودم مردی بلند قامت و زیبا آمد بالای سرم ایستاد گفت: دخترم چرا گریه میکنی؟ گفتم آب می خواهم کسی نیست برایم آب بیاورد و خودم نمیتوانم پاهایم فلج شده پس به من آب داد، متوجه شدم که حضرت رضا له است، بعد گفت: پاهایت سالم است می توانی حرکت کنی ناگهان از نظرم ناپدید شد. بسیار متألم شدم و از خواب بیدار گشتم دیدم مادرم همچنان اشک می ریزد گفت: دخترم در خواب خیلی نورانی شده بودی به گونه ای که من ترسیده بودم و بوی عطر از تو به مشام من می رسید، نمیدانم با کدام زبان خوابم را برای مادرم بازگو کردم ، به پاهایم نگاه کردم دیدم سالم شده هیچ اثری از شلی و فلج در آن نیست ، پس مادرم فریاد زد و مردم جمع شدند لباسهایم را برای تبرک تکه تکه کردند، مرا بوسیدند و به مادرم تبریک گفتند. گفت: هشت سال از این واقعه گذشته پزشکی جز حضرت رضا الله ندارم (خواطر الزيارة : ۱۱۴ - ۱۱۶).
گواهی دكتر لقمان الملك
زنی به طور کامل دو دست و دو پایش شل شده بود پزشکان نتوانستند معالجه
ص ۱۱۳
کنند، نا امید شده پس همسرش او را به همراهی پدر و مادرش به زیارت حضرت رضا الله بردند و خداوند او را به برکت حضرت شفا داد پزشک معالج از این شفا متعجب شده گواهی اش را ثبت کرده در نشریه مهر آن روز منتشر کرد و گواهینامه این بود. در تاریخ ۸ رجب من و پزشک سید مصطفی خان معاینات را روی زوجه مشهدی علی اکبر نجار آغاز کردیم، تقریباً ۱۶ ساله بود نیمی از بدن و یک دست و صورتش فلج و مشلول بود و مدت یک هفته بود که از امکان شرب یک قاشق آب هم محروم بود، پس از چند روز معالجه فقط توانستیم دهانش را باز کنیم که چیزی بخورد، ولی باقی اعضا همانطور مشلول بود نزدیکانش از درمانش ناامید بودند و او را دو ماه ترک کردند و من هم نا امید بودم، الآن که دیدم خداوند به حرمت حضرت رضا او را شفا داده این امر نمی تواند چیزی غیر از معجزه باشد و از دست بشر خارج است(کرامات رضویه : ۱۰۰ - ۱۰۲).
برخیز به نیروی خداوندی
مرحوم نوری در دار السلام (کرامات رضویه : ۱۰۰ - ۱۰۲): (۲۷۸) از عالم جیل شیخ الاسلام محمد مؤمن نقل نموده که گفت: از معجزات حضرت داستان مردی بود از اتباع سلطان معروف به بیوزباشی - یعنی سرپرست صد نفر مبتلا به فلج شد شب جمعه او را به سطح روضه مطهره آوردند زیارت میخواند و گریه میکرد ناگاه صیحه ای زد و از جای برخاست به سمت داخل حرم حضرت رضا الله راه افتاد در حالی که مانند انسانهای سالم راه میرفت با زبان ترکی صدا می زد شفا، شفا پس از زیارت و نماز دستور داد به شکرانه سلامت بر مرقد مطهر حضرت رضا دینار طلا پاشیدند بعد از کیفیت شفای وی پرسیدم گفت: در وسط گریه و ناله خوابم برد شخصی نورانی را دیدم که از حرم خارج شد در حالیکه عصا در دست داشت، به طرف من آمد.
ص۱۱۴
و بالای سرم ایستاد و گفت: برخیز ، گفتم : چگونه برخیزم من چندین سال است که زمین گیرم ؟! گفت: به نیروی خداوندی برخیز ؛ پس برخاستم در حالی که سالم سالم بودم.
سینوزید شیخ اسد الله جوانمردی سالهای طولانی از سینوزید رنج می برد، و ایشان سالهای زیادی در مناطق مختلف با آب و هواهای مختلف منبر می رفت، از قم خشک و گرم سیر تا ارومیه و تبریز و مناطق شمالی ایران برای منبری بسیار مهم است که حنجره و بینی و صوت سالم باشد بیماری در یکی از اینها مشکلات جدی فراهم میکند. دو بار عمل سینوزید انجام دادند، یک بار در تهران و یک بار در ارومیه ولی مرض موقتاً خوب شد سپس برگشت و از درمان نا امید شدند. برای شیخ اسد الله مسأله شرعی پیش آمد میکند به قم می رود که از یکی از مراجع قم پاسخ آن را بگیرد به ایشان میگویند که برای زیارت به مشهد رفته است. شیخ نیز عازم مشهد میشود در وسط راه شخصی در اتوبوس کاغذهایی را میان مسافرین پخش میکند و قصه در آن نظر شیخ را به خود جلب می نماید: شتری را آوردند که در حرم حضرت رضا قربانی کنند، شتر از کشتارگاه فرار می کند و از صحن سقاخانه وارد حرم میشود و پشت پنجره توقف می کند و به ضریح امام رضا می نگردد و اشک . می ریزد حاضران را به تعجب وامی دارد تا صاحب شتر می رسد و به سرپرست خبر میدهد که داستان شتر از این قرار است پس سرپرست به حساب حضرت رضا الله آن شتر را خریداری نموده و به مزرعه نمونه که مربوط به آستان قدس است انتقال میدهند تا آخر عمر آنجا باشد. شیخ می گوید: وقتی این داستان را خواندم متأثر شدم و گریه کردم و دانستم این ناقه به حضرت متوسل شده و خداوند حاجت او را برآورده، پس من چرا به اندازه این شتر معرفت نداشته باشم وقتی به مشهد رسیدم به حرم حضرت رضا الله آمدم.
ص۱۱۵
و صدا زدم: یابن رسول الله ، امیدوارم معرفتم کمتر از معرفت این شتر نباشد و عنایت شما به خادم جدت حسین کمتر از عنایت به شتر نباشد. من عمرم را صرف منبر کردم و الآن مبتلا به مرض شدم و از پزشکان نیز نا امید گشتم، از تو شفا می خواهم . پس به ارومیه بر میگردد و در بین راه به شهر بوستان آباد عبور میکند که دارای آبهای معدنی و چشمه های آب گرم طبیعی است پس به خاطرش افتاد که از این آب به سر و صورت بپاشم و با آن غسل کنم چنین میکند تمام مشکلات سینوزید به طور کامل از بین می رود(قصص و خواطر : ۶۸۲).
نذر ناصر الدین شاه قاجار
ناصر الدین شاه قاجار دچار مرض شد و درمان در تهران برایش ممکن نگشت پس نذر کرد که اگر شفا یابد به زیارت حضرت رضا الله برود و مدت پانزده روز در کفشداری حرم خدمت نماید و صحن مطهر را جاروب بزند. پس از مرض شفا یافت و به نذر خود وفا کرد و در زمانی که مشغول خدمت در کفشداری بود با خود می گفت: دوستی پادشاه زمین از همه چیز برتر است، مناسب است که روز قیامت بر پادشاهان عالم فخر فروشی کنم که من در خدمت کفشداری حرم حضرت رضا الله بودم.
شفای مرض کلیه
فردی به نام حاجی ابوالقاسم طبسی مبتلا به درد کلیه شد، به پزشکان زیادی مراجعه کرد آخرین نتیجه ای که به دست آورد این بود که تا سه روز فرصت دارد عمل جراحی کند و گرنه می میرد. وی میگوید نا امید شدم و بسیار نگران بودم، شب جمعه به زیارت حضرت رفتم و با زحمت زیادی خود را به ضریح رساندم، مشکل را با امام در میان گذاشتم و بسیار دل شکسته بودم وقتی به خانه بازگشتم احساس
ص۱۱۶
حاجت به بیت الخلاء کردم در حین قضاء حاجت سنگی با بول بیرون آمد و بدون
عمل جراحی درد کلیه التیام پیدا کرد (كرامات رضویه : ۱۸۹).
شفاء پیسی
صاحب کرامات رضویه (ص) (۲۰۳) از شخصی به نام سید علی نقی نقل میکند که در گردن مبتلا به پیسی شدم و مراجعه به پزشک فایده ای نداشت، روزی فردی به عنوان طعنه به من گفت : اگر آدم خوبی بودی پیس نمیشدی. از این سخن بسیار متأثر و ناراحت شدم گریه کردم و به حضرت رضا متوسل شدم، گفتم : اگر من واقعاً سید هستم که مرا شفا بده و اگر نیستم این مرض را به طور کامل بر من مسلط کن، پس بسیار گریستم و به خانه برگشتم. در خانه کتابی بود برداشتم که آن را مطالعه کنم در آن کتاب حکایت مردی را خواندم که مبتلا به این مرض بوده و نزد یکی از ائمه اطهار شکایت کرده، امام الله جواب داده بالای آن نوره و حنا بگذارد. پس متوجه شدم که اطلاع پیدا کردن به این حکایت به برکت حضرت رضا بوده برخاستم و از نوره و حنا استفاده کردم ، پس از دو ساعت آن مرض به طور کامل از بین رفت.
غبار ضریح حضرت رضا شفابخش است: یکی از صلحای مشهد به نام محمد معصوم یزدی مبتلا به تب می شود و از پزشکان چیزی عایدش نمیگردد شبی در خواب میبیند شخصی نورانی به او می گوید: چرا از آنچه در صندوق فلان اتاق گذاشته شده به بدن خود نمی مالی؟ از شدت درد از خواب بیدار میشود خواب را فراموش میکند، ناگاه مادرش بر او وارد می شود حالت فرزندش را میبیند که خراب است میگوید: از رحمت خدا نا امید مباش.
ص۱۱۷
چرا از غبار ضریح حضرت رضا ه به بدن خود نمی مالی ؟ گفت : آن غبار کجا است؟ چرا در این مدت برایم نیاوردی که مرا این همه عذاب کردی ؟ مادرم فوراً رفت و مقداری از آن را که در صندوقچه ای ذخیره کرده بود، آورد پس به سر و صورت و سینه مالیدم درد آرام شد خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم عرق بسیار از بدنم خارج شده و مقداری سبک شده ام دیگر به برکت حضرت رضا تب به من برنگشت. گوید: بعد از آن مبتلا به درد چشم شدم دید را از دست دادم و مراجعه به طبیب نفع نداشت در خواب دیدم به زیارت حضرت رضا الله رفتم ، قبر مبارک را دیدم که ضریح ندارد خاک زیادی را دیدم با خودم گفتم از این خاک ها جهت استشفاء بر می دارم، پس قدم جلو گذاشتم که از قبر خاک بردارم ناگاه صدایی شندیم که ای بی ادب، بین ضریح و قبر حریم است. برگشتم و مؤدبانه نشستم و خم شدم دست در از کردم یک دست به زمین گذاشتم و دست دیگر را به قبر دراز کردم که خاک بردارم بدون قدم گذاشتن و آن خاک را به چشم هایم مالیدم از مرض شفا پیدا کردم و
بینائی ام به دست آمد (کرامات رضویه : ۲۴۰).
شفاء مرض استسقاء
حاجی سید علی خراسانی معروف به علم الهدی فرزند مرحوم سید حسین مشهور به آقا نجفی خراسانی گفت : دوستی داشتم به نام عبد الرحيم ، همسرش شدیداً مريض شد و مرض او بسیار طول کشید، روزی او را در مسجد گوهرشاد دیدم بسیار محزون بود، از حال همسرش پرسیدم، گفت: از خداوند بخواه که او را راحت کند، از درمان نا امید شدم، مبتلا به مرض استسقاء است تا حال سه بار به بیمارستان آمریکایی ها بردم و شلنگ در داخل شکم او فرو کردند و آب را بیرون کشیدند، دوباره بدنش پر آب شده خودش هم خسته شده .
ص ۱۱۸
امروز به بیمارستان بردم، پزشک گفت : دیگر اینجا نیاور، به زودی شکمش پاره میشود پس او را در گاری نشاندم و به خانه رساندم بیرون آمدم در حالی که گریه و ناله اش گوش را می خراشید ، از خدا می خواهم که مرا و مادرش را راحت کند. این مطلب را گفت و با ناراحتی جدا شد پس از چند روز او را دیدم، خیال کردم زنش مرده شروع کردم به تسلیت دادن در جواب گفت: همسرم نمرده بلکه حضرت رضا ه او را شفا بخشیده پس ماجرا را پرسیدم گفت: آن روز که از خانه بیرون آمدم تا ناله های ناراحت کننده اش را نشنوم، متوجه حضرت رضا شدم، در طول شب دعا کردم و متوسل شدم که اگر در زنده ماندش صلاح است شفایش دهد وگرنه او را راحت کند صبح به خانه بازگشتم دیدم در باز است، یقین کردم که همسرم مرده و همسایه ها او را به غسالخانه برده اند، ناگاه دیدم قصاب گوسفندی را که در خانه داشتیم ذبح کرده و مادر زنم ایستاده گریه میکند، گویا در ماتم است. یقینم به مرگ زوجه زیاد شد گفتم: آیا جنازه را بردند؟ مادر زنم گفت: همسرت را نمی بینی لب حوض دستهایش را میشوید به حوض نگاه کردم دیدم بانوی لاغر اندامی آنجا قرار دارد پس باور نکردم گفتم مرا مسخره میکند، به اتاق بیمار رفتم دیدم نیست با گریه بیرون آمدم گفتم : به غسالخانه می روم. مادر زنم گفت کجا می روی این همسرت اینجا نشسته، پس نزدیک رفتم گفتم: بتول تویی ؟! گفت : آری پس از آوازش او را شناختم ، گفتم: آن هیکل کجا رفت، آن آبها کجا رفت ؟ گفت: حضرت رضا شفایم داد. پس به اتاق آمدیم و قصه را باز گفت: دیروز که تو رفتی حالم بسیار خراب شد ، تا وقت سحر، آن وقت مردی جلیل آمد گفت حرکت کن، برخیز، گفتم : من نمی توانم برخیزم تو که هستی ؟ گفت : من امام رضایم پس دست کشید مرا از سر تا قدم و گفت برخیز که دیگر مرضی در بدن نداری؟ پس برخاستم کسی را ندیدم ولی اتاق معطر بود، آب شکم همه خالی شده بود بستر هم خشک بود و اثری از آب نبود، پس مادرم را فریاد زدم.
ص۱۱۹
وقتی مرا اینطور دید دستور داد قوچ را بکشند و به شکرانه این نعمت و نام حضرت رضا بر فقرا توزیع کنند (کرامات رضویه : ۲۶۲).
گشایش غم و غصه
پیامبر عظیم الشان فرمود پاره ای از تنم در خراسان دفن می شود، هیچ گرفتاری او را زیارت نمیکند مگر اینکه خداوند گرفتاریش را رفع می کند، و هیچ گناهکاری زیارت نمیکند مگر اینکه خداوند او را می آمرزد (من لا يحضره الفقيه ۲: ۵۸۳).
توفيق
دستاوردهای زیارت حضرت رضا گاهی بر زائران آن حضرت مخفی است، یا در حین زیارت و یا در طول زندگی متوجه آن نمی شود. یکی از آن دستاوردها توفیق است کسی که بر زیارت حضرت رضا مواظبت نماید، در زندگی و پس از مرگ بر توفیقاتی دست می یابد، و این امر عیناً مانند حج است که اگر کسی بر آن مواظبت کند توفیقاتی داده میشود که حد و حصر ندارد: وَأَذَن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ * لِيَشْهَدُوا
مَنَافِعَ لَهُمْ ) (سوره حج : ۲۷ - ۲۸). چنانچه برای شیخ صدوق اتفاق افتاد. کتاب کمال الدین در احوالات شیخ صدوق نوشته اند که مدتی در شهر قم به سر برد و از بزرگان آن علم حدیث آموخت ، در سالهای ۳۳۹ هـ ـ ۳۴۷ هـ به «ری» آمد و آنجا مقیم شد.
ص۱۲۰
و برای ترویج مکتب اهل بیت له به شهرهای مختلف سفر کرد از جمله شهر بلخ در شمال افغانستان و در آنجا كتاب من لا یحضره الفقیه» را نوشت و از جمله سفرهای وی سفر به طوس برای زیارت حضرت رضا الله است که از این زیارت به توفیقات زیادی دست یافت از جمله تألیف کتاب كمال الدين و تمام النعمة». خود در این کتاب در مورد علت تألیف آن می گوید: آنچه مرا وادار به نوشتن این کتاب نمود این بود که چون از زیارت حضرت رضا حاجت روا شدم و به جانب «ری» بازگشتم به نیشابور که رسیدم و مدتی اقامت کردم دیدم بیشتر شیعیان که به نزد من رفت و آمد می کردند در امر غیبت حضرت امام زمان متحیرند و دچار شبهه گشته اند و از راه مستقیم به آراء و مقاييس عدول نموده اند، پس بسیار کوشیدم که راه درست را جلو پایشان بگذارم و روایات نبویه را در شأن غیبت فرزندش برایشان بازگو کنم. تا اینکه از بخاری مردی از اهل فضل و دانش و شهرت وارد شهر «قم» شد که از دیرباز آرزوی دیدار او را داشتم زیرا مرد بسیار متدین و فهمیده ای بود، و آن شیخ نجم الدین ابو سعید محمد بن حسن بن محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی نام داشت، پس حدیث کرد مرا از مردی از فلاسفه که در مورد حضرت قائم عجل الله فرجه القاء شبهه نموده و از طول غيبت آن حضرت و انقطاع اخبارش تشکیک ها کرده، پس من فصول زیادی در اثبات قائم بیان کردم و روایات ائمه و پیامبر را در این خصوص بیان نمودم که او را قانع کردم پس از من درخواست کرد که اینها را به صورت کتاب در آورم لذا این کتاب را نوشتم.
کتاب الحبل المتين :
مرحوم شیخ بهائی به واسطه زیارت حضرت رضا موفق به تأليف كتاب «الحبل المتین» شد، و از تألیف جزء اول آن در جوار روضه مبارکه حضرت رضا فارغ گشت و گفته که نسخه اصل را در داخل حرم مطهر به پایان برده در حالیکه رو به قبر شریف بوده و مرقد مطهر را فاصله بین خود و قبله قرار داده است.
ص ۱۲۱
سلام من الرحمن نحو جنابه فإن سلامي لا يليق ببابه سلامی از طرف خدای رحمان بسوی آن جناب ، چرا که سلام من شایسته ایشان نیست . شیخ مؤلف همین کتابی که خواننده در دست دارد نیز می گوید که به برکت حضرت رضا و کثرت زیارت آن بزرگوار و منتهای بیشمارش موفق به نوشتن این کتاب شدم نیازهایم بر طرف شد و خواسته هایم برآورده گشت، پس لازم دیدم این کتاب را به رسم شکرگزاری نوشته و تقدیم جناب ایشان نمایم، در ماه رجب ۱۴۲۵ ه در مجاورت آن بزرگوار شروع به نوشتن آن نمودم.
توفیق مدفون شدن در کنار آن حضرت
علمای شیعه و صلحای ایشان از قدیم الایام سفارش می کردند که آنها را پس از مرگ در کنار یکی از ائمه معصومین الله دفن کنند؛ یا وادی السلام در نجف اشرف و یا در کربلای معلی و یا مشهد مقدس اگرچه این کار هزینه ای را بر آنها تحمیل می کند لیکن مجاورتشان را بر املاکشان مقدم می داشتند. بسیاری از مجاوران حضرت رضا در کنار ایشان دفن شدند، از جمله شخصیتهای زیر:
۱ - مرحوم شیخ بهایی
۲ - مرحوم شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشيعه». - حسن علی اصفهانی معروف به نخودکی و غیر ایشان از باقی مراجع و صلحاء
توفيق ازدواج
از نیازهای مهم توفیق برای ازدواج مناسب است و زیارت حضرت رضا این کار را خیلی آسان میکند.
ص۱۲۲
یکی از خدام حرم شریف که بسیار به زیارت عتبات مقدسه عراق نیز می رفت به نام سید محمد موسوی گفت که جناب سید صالح در کاظمین برایش گفت : خوشا به حالت که خادم روضه مطهره حضرت رضا الله هستی ، امور دنیا و آخرتم به برکت این بزرگوار سر و سامان گرفت و مرا در این باب حکایتی باشد و آن این است که :
در یکی از مدارس بحرین مشغول تحصیل بودم و در فقر شدید بسر می بردم روزی از مدرسه بیرون رفتم پس دختری را دیدم که از حمام مقابل مدرسه بیرون رفت و محبت آن دختر در قلبم جا گرفت پس عاشق شدم چون نمی دانستم که این دختر شیخ ناصر لؤلؤیی است که در آن زمان ثروتمندترین مرد بحرین به حساب می آمد، عشق کار را به جاری رسانید که درس و بحث و مطالعه را ترک کردم. روزی به من خبر رسید که جماعتی عازم زیارت حضرت رضا هستند، با خود گفتم : حل مشكل من دست آقا علی بن موسی الرضا است ، پس عازم سفر شدم و در اول ماه مبارک رمضان به حرم مطهر ایشان رسیدیم در خواب به دیدار آقا امام رضا شرفیاب شدم فرمودند تو این ماه مهمان من هستی، بعد از ماه رمضان تو را به شهر خودت میفرستیم و حاجتت را نیز برآورده خواهیم کرد. از خواب بیدار شدم در حالی که ترسیده بودم ناگاه شخصی سه تومان به عنوان هدیه به من داد که در عبادات و طاعات ماه رمضان خیلی به من کمک نمود. وقتی ماه مبارک تمام شد وارد روضه مطهره شدم که با حضرت رضا له وداع کنم، از روضه مطهره بیرون آمدم به سمت پایین خیابان ناگاه شخصی مرا با نام صدا کرد و گفت: امام رضا را در خواب دیدم به من گفت حاجتت که از آن نا امید شده ای را روا میکنم به شرطی که ده تومان و اسب خود را به کسی بدهی که بعد از بیرون رفتنت از خانه با او برخورد میکنی و این دستور را به من داده پس اسب و ده تومان را از او گرفتم، وقتی به منطقه طرق رسیدم تاجری را دیدم که به جهت بسته بودن راه در آنجا گیر کرده بود و از راه بازمانده بود و در امر خود متحیر بود امام رضا را در آن شب در خواب می بیند.
ص۱۲۳
می فرماید تو را به شهرت میرسانم و شفاعت میکنم بشرطی که خمس ۵۰۰ دینار فلانی را به سید بحرانی با فلان مشخصات که فردا پیش تو می آید بدهی. پس پیش من آمد و تا اصفهان او را همراهی کردم، صد دینار هم به من داد و آن را گرفتم اسباب و ابزار عروسی خریدم و متوجه بحرین شدم، به مدرسه قبلی ساکن گشتم. روز بعد دیدم شیخ ناصر لؤلؤنی با خدم و حشم وارد مدرسه شد و مرا غافلگیر کرد، تا چشمش به من افتاد به دست و پایم افتاد میخواست دستم را ببوسد، قبول نکردم گفت باید دست و پایت را ببوسم که بواسطه تو در زمره کسانی وارد شدم که حضرت رضا آنها را شفاعت کرده گفت: دیشب حضرت رضا الله را در خواب دیدم که می فرمود اگر امید به شفاعت من داری فردا برو به مدرسه فلانی در فلان اتاق در آنجا سیدی است که از زیارت من بازگشته دخترت را به عقد او در بیاور که از من آن را خواستگاری کرده و من تو را شفاعت میکنم در روزی که مال و فرزند تو را نفع نمی رسانند. پس دخترش را به من داد. بعد امام رضا الله را در خواب دیدم فرمود به نجف اشرف برو ، یک سال در آنجا بودم و او را بار دوم دیدم فرمود به کربلا برو یک سال آنجا بمان، و یک سال در كاظمين ، الآن من منتظر دستور بعدی هستم (دار السلام ۱: ۲۶۹ ، کرامات رضویه : ۶۳-۶۵). ازدواج کرد با آنکه آرزو داشت و بدست آورد آنچه میخواست از میرزا علی نقی حائری نقل شده که عید نوروزی در حرم حضرت رضا بوده و حرم پر از زائران بود، در کنار جوانی نشسته بود که قیافه اش خیلی به مدگرایان عصر می خورد به من گفت: هرچه میخواهی از امام رضا الله بخواه. خیال کردم مسخره ام میکند چون قیافه اش به اهل دین نمیخورد. بعد به من گفت : خیال نکن که این سخن را از بی اعتقادی گفتم.
ص۱۲۴
بلکه حقیقت چنین است که از امام کرامت بزرگی دیدم. سپس قصه اش را بازگور کرد و گفت: از اهالی کاشمرم پدرم خیلی بر من سختگیر بود برای همین با پای پیاده بدون اجازه پدرم به زیارت امام رضا آمدم وقتی به مشهد رسیدم غریب بودم، جایی نداشتم لذا به حرم وارد شدم . در حین زیارت چشمم به دختری افتاد که با مادرش به زیارت آمده بود، عاشق آن دختر شدم و خیلی حالم خراب شد آمدم به ضریح چسبیدم و گریه کردم، گفتم: سرورم و آقایم حالا که در دام این دختر اسیر شدم او را از تو می خواهم. تا وقت نماز مغرب در حرم بودم نماز را خواندم دوباره برگشتم به ضریح و درخواست را تکرار کردم و گفتم تا مرادم راندهی نمی روم. همینطور بودم تا مردم رفتند و وقت بستن درها شد که در آن زمان شبها حرم را می بستند، مجبور به خروج شدم وقتی به کفشداری رسیدم که کفشم را بردارم دیدم مردی آنجا نشسته و فقط کفش من در قفسه باقی است وقتی مرا دید گفت : تو نصر الله کاشمری هستی؟ گفتم آری با هم رفتیم خیال کردم پدرم کسی از دوستانش را سفارش کرده که مرا برگرداند ولی آن مرد مرا به خانه زیبایی برد، وقتی وارد شدیم مرا به شخص محترمی که آنجا نشسته بود معرفی کرد پس خوش آمد گفت و مرا در نزدیک خود نشاند بعد گفت تو میرزا نصر الله کاشمری هستی ؟ گفتم: آری ، بعد به خادم رو کرد و گفت: برو برادر زنم را صدا بزن . وقتی آمد گفت : حقیقه امروز بعد از ظهر خوابیده بودم، خواهرت با دخترش حرم رفته بود برای زیارت در خواب مردی را دیدم که به خانه آمد و گفت : امام رضا الله تو را میخواهد فوراً برخاستم به ایوان طلا رفتم، دیدم امام در ایوان روی قالی نشسته وقتی مرا دید رو کرد و گفت : میرزا نصر الله دخترت را دیده و از من خواستگاری کرده وقتی بیدار شدم خادم را به کفشداری فرستادم که او را بیاوردالآن آورده، اینجا است، نظر تو چیست ؟
ص ۱۲۵
گفت: موافقیم ، در برابر امام نمی شود نه گفت . جوان می گوید: گریه ام گرفت و آن دختر را به من دادند و این به لطف حضرت رضا الله است، لذا میگویم هر چه می خواهی از امام بخواه.
ازدواج موقت
یکی از مؤمنین حکایت کرد که در شهر خود قصد داشتم همسر دوم انتخاب کنم کارها را انجام دادم و برایش انگشتری طلا به قیمت گزاف هم خریدم در روز عقد خواندن همه چیز به هم خورد و دل افسرده شدم، پس عازم مشهد شده و به حضرت رضا شکایت بردم و آن انگشتر را هم در ضریح حضرت رضا ه انداختم وقتی از حرم بیرون شدم و به سمت هتل اطلس میرفتم با بانوی آشنا شدم که مطلقه بود و از تنهایی رنج میبرد پس با هم ازدواج موقت نمودیم و او ساکن مشهد بود، من هم هر از چند گاهی به زیارت حضرت الله موفق میشدم و سری هم به او می زدم و فهمیدم که آن زن هدیه ای است از طرف حضرت رضا برای من دو رکعت نماز هدیه و توفیق ازدواج موقت صاحب کتاب لو لا نهی «عمر» گفت در خدمت یکی از مؤمنین بودم روز پنجشنبه سال ۱۴۱۶ هجری قمری سخن از ازدواج موقت به میان آمد پس او گفت که سی و سه سال قبل به مشهد مشرف شدم و شدیداً به همسری نیاز داشتم پس به خاطر آوردم روایات اهل بیت را که هر که را حاجتی باشد غسل کند و وضو بگیرد و دو رکعت نماز در بالا سر حضرت بخواند و حاجت خود را بطلبد خداوند آن را برآورده سازد پس چنین کردم و در قنوت نماز گفتم خدایا برایم همسری موقت روزی کن که به سنت پیامبرت او را همسرم سازم. و چون از نماز فارغ شدم به مسجد گوهر شاد رفتم و در آنجا خداوند مرا با زنی آشنا کرد که آرزویم را برآورده ساختم.
ص ۱۲۶
توفیق خرید خانه
شيخ على اكبر الهی خراسانی مسؤول بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی می گوید: در آغاز جوانی که با دختر مرحوم حسنعلی مروارید در سال ۱۳۴۷ خورشیدی از دوج کرده بودم احساس کردم که به خانه ای نیاز دارم که مناسب با شرائط من باشد بسیار گشتم تا خانه را پیدا کردم که مربوط بود به عماد الاسلام بختیاری ، نزد او رفتم که خانه را به فروش گذاشته و مشتری هم آمده لكن معامله صورت نگرفته بود چون با هم توافق نکردند پس مطلب را مطرح کردم ، گفت : اگر جدی هستی دو هزار تومان برای تو تخفیف میدهم به واسطه آشنایی و معرفت به یکدیگر به شرطی که ساعت ۸ صبح روز شنبه در اداره ثبت املاک حاضر شوی. برگشتم؛ هم خوشحال بودم که خانه مناسب پیدا کرده ام، و هم ناراحت بودم که این مبلغ را ندارم و جور کردن آن مشکل است همه پولم مبلغ ده هزار تومان بود که پدرم داده بود باقی مبلغ را از هر که قرض طلبیدم گیرم نیامد، خیلی ناراحت بودم که زمان می گذرد ولی پول جور نشد متحیر بودم آخرین فکری که به خاطرم آمد این بود که خدمت حضرت رضا بروم، پس به حرم مشرف شدم و در اندیشه بودم که چه چیزی به امام تقدیم کنم تا به من احسان کند پس به ذهنم خطور کرد که برای هر یکی از چهارده معصوم دو رکعت نماز بخوانم با هزار صلوات ، ۲۸ رکعت نماز و چهارده هزار صلوت پس زیارت کردم و بعد شروع کردم به ادای نمازها، وقتی به آخر رساندم نزدیک فجر بود به سمت پایین پا رفتم و به امام عرض کردم: این آن چیزی بود که در توان داشتم برایتان تقدیم کنم و نمیشود بین آن و بین احسان شما مقایسه کرد، آقایم کریم است و نیازمند را نا امید نمی کند. پس از حرم بیرون آمدم و به سمت مدرسه میرزا جعفر راه افتادم که نماز صبح را با جماعت پشت سر آقای مروارید بخوانم در بین راه با ضیاء الدین آملی فرزند مرحوم محمد تقی آملی رو به رو شدم با هم روبوسی کردیم، حالم را پرسید و گفت: از امام رضا الله چه خواستی ؟ برایش نگفتم صبحانه مرا به منزل سید جعفر سیدان دعوت کرد.
ص۱۲۷
چون مهمان وی بود پس پذیرفتم چون با آقای سیدان ارتباط قبلی داشتم وقتی برای صبحانه رفتم از هر دری گفتگو شد، نیازم را به قرض بیان کردم ، گفت: چه مقدار است؟ گفتم پس دست به جیب کرد و ده هزار تومان بیرون آورد، دیدم عقربه ساعت ۷ را نشان میدهد با سرعت به اداره ثبت آمدم که سید بختیاری همه چیز را آماده کرده و فقط امضاء باقی مانده بود، پس معامله را انجام دادم مدتی آنجا ساکن بودم خواستم نوسازی کنم آملی به من مبلغی داد و گفت : دو خان مثل هم بساز یکی برای خودت و یکی برای من وقتی خانه را ساختم آملی گفت: هر دو مال خودت برای اینکه پول را بگیری گفتم یکی برای من بساز برکتهای زیادی از این خانه دیدم.
هدایت
زیارت حضرت رضا گاهی سبب هدایت به دو معنای خاص و عام می شود. مستبصر شدن به برکت معرفت حضرت رضا صدوق در عیون اخبار الرضا (۲): (۲۷۸) از ابو طالب حسین بن عبدالله بن سنان طائی نقل نموده که گفت از محمد بن عمر نوقانی شنیدم که می گفت: شبی در طبقه فوقانی منزلم خواب بودم هوا بسیار تاریک و ظلمانی بود، از خواب بیدار گشته به سمت مرقد على بن موسى الرضا الله خیره شدم دیدم مانند روز نورانی و روشن است، درباره حضرت شک داشتم و نمی دانستم بر حق است ، مادرم هم مثل من بود گفت: چرا از خواب برخاستی؟ گفتم به مرقد علی بن موسی الرضا ل بنگر ، او هم مانند آنچه من دیده بودم دید، پس بسیار متعجب شده و حمد خدا کرد ، لكن مانند من ایمان نیاورد. پس به سمت مرقد راه افتادم دیدم در بسته است گفتم : خدایا ، اگر علی بن موسی بر حق است این در را باز کن پس فشار دادم در باز شد، با خود گفتم : شاید در بسته نبوده پس خودم در را باز بستم.
ص۱۲۸
به گونه ای که بدون کلید امکان باز کردن نبود، و گفتم: خدایا اگر علی بن موسی بر حق است این در را باز کن ، با دست فشار دادم باز شد، وارد شدم و زیارت کردم نماز خواندم و مستبصر شدم و پس از این قضیه، هر شب جمعه به زیارت او می روم تا امروز مجوسی زیر گنبد امام رضا له شیعه میشود در الثاقب في المناقب (ص ۲۰۶ - ۲۰۷ آورده انوشروان اصفهانی، مجوسی بود و پیش خوارزمشاه (خوارزم شاه از دوستان و فرمانداران سلطان سنجر بود که در سال ۵۵۱ه از دنیا رفت) منزلتی عظیم داشت روزی او را برای کاری نزد سلطان سنجر (سنجر فرزند ملکشاه سلجوقی حاکم اقلیم خراسان بود و در سال ۵۵۲ه از دنیا رفت و با مردن او سلجوقیان نیز منقرض شدند) فرستاده بود و انوشروان مبتلا به پیسی بود و از رفتن پیش سلطان سنجر خیلی هراس داشت وقتی به طوس رسید بعضی به او گفتند به زیارت حضرت رضا برو ، او را زیارت کن و دور قبرش بگرد از خدا بخواه این مرض را از تو دور میکند. گفتم من غیر مسلمانم مرا در حرم راه نمی دهند. گفتند : با لباس مبدل برو ، پس چنین کردم، وقتی بیرون رفتم دیدم اثری از پیسی در من نیست، پس تمام بدن را تجسس کردم چیزی نبود بیهوش شدم. پس از آن مسلمان شد و برای قبر مانند صندوقی از نقره ساخت و مال زیادی را برای آن صرف کرد.
زیاد شدن علم و دانش
یکی از برکات مراقد اهل بیت له افزودن علم و دانش جویندگان آن است زیرا آنها ابواب مدينه علم رسول الله ﷺ هستند.
قرائت قرآن
مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا (۱ : ۳۱۵) از ابو علی محمد بن احمد بن محمد بن یحیی معاذی نقل کرده که گفت خبر داد.
ص۱۲۹
مرا ابو عمر محمد بن عبد الله حکمی حاکم نوقان گفت: دو نفر از ری آمدند و نامه ای همراه داشتند که به حاکم بخاری نصر بن احمد نوشته شده بود یکی از اهل ری و دیگری اهل قم بود و قمی بر مذهب قدیم اهل قم بود که ناصبی بودند ولی رازی شیعه شده بود، وقتی به نیشابور رسیدند، رازی به قمی گفت برویم به زیارت علی بن موسی الرضا، سپس نامه را برسانیم قمی گفت ما پیک هستیم باید نامه را برسانیم، پس رفتند نامه را رساندند وقتی بازگشتند نزدیک طوس رسیدند رازی به قمی گفت: به زیارت حضرت رضا الله نمی روی ؟ قمی گفت: از قم ناصبی و مرجئه خارج شدم، رافضی بر نمی گردم . پس رازی بارهایش را به او تسلیم کرد و خودش عازم زیارت حضرت رضا شد، وقتی آمد به خادم گفت: کلید حرم را به من بده امشب می خواهم اینجا بمانم و خلوت کنم پس قبول کرد در را بسته و مشغول زیارت و نماز شدم و پس از نماز بالای سر نشستم و شروع کردم به خواندن قرآن از اول پس آوازی شنیدم که همراه با من قرآن میخواند قرائت قرآن را قطع کردم مرقد را دور زدم هرچه جستجو کردم کسی را نیافتم، پس بجایم برگشتم و شروع کردم به خواندن قرآن ، باز دوباره قرائت قرآن می کرد و صدایش را می شنیدم ساکت شدم به صدا گوش دادم دیدم از داخل قبر شریف است پس قرآن میخواندم تا به آخر سوره مریم رسیدم و قرائت کردم و يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفداً * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ ورداً ) (سوره مریم : ۸۵-۸۶). پس از قبر شنیدم که قرائت می کرد: «يومَ يُحْشَرُ المتقون إلى الرحمن وفداً * ويُساق المجرمون إلى جهنم ورداً». قرآن را ختم کردم او هم ختم کرد، وقتی به نوقان برگشتم از تمام قاریان پرسیدم، گفتند: نمی دانیم. همینطور قراء نیشابور ندانستند، وقتی به ری برگشتم پرسیدم، گفتند: این قرائت اهل بیت از جدشان رسول الله ﷺ است . بعد حکایت را برایشان باز گفتم و قرائت برایم ثابت شد.
ص۱۳۰
امان از عذاب قبر
بدون شک امام رضا در مواقع عذاب و شدت به داد زوّار با اخلاص خود رسیده و ایشان را از آن سختیها نجات میدهد یکی از این مواقع شدت ، قبر است. منکر و نکیر به کسانی که زائر امام رضا باشند نزدیک نمیشوند همچنین کسی که از مهمانخانه حضرت غذا خورده باشد در کتاب منازل الآخره (ص ۱۵۷) آورده که حاج علی بغدادی وقتی به خدمت امام عصر عجل الله فرجه مشرف میشود از امام می پرسد مولای من ، آیا صحیح است که هر که شب جمعه به زیارت امام حسین برود امان از عذاب است ؟ فرمود: بخدا سوگند که چنین است و چشمانش پر از اشک شد و گریه کرد. دوباره پرسید که سرورم در سال ۱۲۶۹ هـ به زیارت امام رضا الله رفتم و در منطقه «درود» ایران با یکی از اعراب بادیه شرقی نجف اشرف برخوردم و او را مهمان کردم و از وی پرسیدم : ولایت حضرت رضا له چگونه است؟ گفت : بخدا بهشت است . من الآن پانزده روز است از مهمانخانه حضرت رضا استفاده میکنم ، چگونه نکیر و منکر به من نزدیک میشوند در حالی که خون و گوشتم از طعام ایشان در مهمانخانه روییده آیا این صحیح است و حضرت رضا الله از منکر و نکیر نجات می دهد؟ فرمود: بلی به خدا جدم ضامن است. امام رضا شافع مدفونین در جوارش میباشد. میر معین الدین اشرف از صلحای خدام روضه مطهرة حضرت رضا گفت : در آسایشگاه خدام خواب بودم دیدم از روضه مطهره برای تجدید وضو بیرون آمدم وقتی به صفه میر علی شیر رسیدم گروهی را دیدم وارد حرم شدند، پیشاپیش آنها شخصی نورانی قرار داشت و گروهی از پشت می آمدند و کلنگ ها در دست داشتند ، وقتی وسط صحن رسیدند، آن شخص نورانی دستور داد که فلان قبر را نبش کنید.
ص ۱۳۱
و آن خبیث را بیرون آورید. وقتی شروع کردند به نبش قبر کسی پرسید: این آقا
کیست؟ گفتند: امیر المؤمنین است. در این اثنا امام رضا از روضه مطهره بیرون آمد به جانب جد بزرگوارش رفت و سلام داد و جواب شنید ، گفت: یا جداه ، از شما خواهش میکنم شفاعت مرا درباره او بپذیرید و از گناهش درگذرید. فرمودند: آیا میدانی که این فاسق شراب می خورد؟! حضرت رضا فرمودند: آری ولی سفارش کرده بود که در جواب من دفن شود امیدوارم او را ببخشید. پس امیرالمؤمنین الله فرمود: به تو بخشیدم و برگشتند. پس از خواب بیدار شدم و بعضی از خدام را بیدار کردم، به سمت آن مکان رفتم، قبر تازه ای دیدم که مقداری از خاکش برداشته شده پرسیدم این قبر کیست؟ گفتند: مردی از ترکها که دیروز دفن شده است (دار السلام ۱: ۲۶۷). می بینید که امیرالمؤمنین له چه نقشی در وقت مرگ و پس از آن دارد، قسیم بهشت و دوزخ است و می بینید که حضرت رضا چه مقامی نزد جد خود دارد و چه احسانی به همسایه مینماید و از طرف دیگر شرب خمر چه گناه بزرگی دارد که اهل بیت از شارب آن بسیار آزرده اند.
آمرزش گناهان
در کامل الزیارات (ص) (۵۰۵) آورده حمدان دسوانی گوید: بر حضرت جواد الله وارد شدم پرسیدم : اگر کسی پدر بزرگوارتان را در طوس زیارت کند چه ثوابی دارد ؟ فرمود: خداوند گناهانش را می آمرزد، گذشته و جدید. پس با ایوب بن نوح بن دراج روبرو شدم و حدیث را برایش باز گفتم، در جواب گفت میخواهی بیش از این بشنوی ؟
ص۱۳۲
گفتم : آری. گفت: از امام جواد له شنیدم که روز قیامت نزدیک منبر پیامبر برای حضرت
رضا منبری گذاشته میشود تا مردم از حساب فارغ شوند. و پیامبر فرمودند: پاره تنم در طوس دفن می شود هر که او را زیارت کند و گرفتار باشد گرفتاریش رفع شود و اگر گناهکار باشد گناهانش آمرزیده شود. مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقیه (۲: ۵۸۴) از امیر المؤمنین روایت نموده که مردی از فرزندانم در خراسان با سم شهید میشود نام او نام من است و نام پدرش نام فرزند عمران هر که او را در غربت زیارت کند خداوند گناهان گذشته و حال او را می آمرزد اگرچه به اندازه ستارگان و شمار دانه های باران و برگهای درختان باشد.
شیخ بهاء می گوید:
هذا حرم الأقدس من رفعته يدعو أبداً لمن أتى روضته
جبريل مواظب على خدمته أن يدخله الإله في رحمته
این حرمی است که از رفعت و بلندی مقام آن جبریل خدمت گذار آن است. از خداوند می خواهد که زائران آن را در رحمت خود داخل کند. عبد السلام بن صالح هروی گفت: از حضرت رضا الله شنیدم که فرمود: به زودی مرا مسموم میکنند و در کنار هارون الرشید - لعنه الله - دفن می نمایند و قبر مرا خداوند محل رفت و آمد دوستان و زائرانم قرار میدهد هر که مرا در غربت زیارت کند من او را در قیامت دیدار خواهم کرد. سوگند به خدایی که جدم را به نبوت برگزید هر که در حرم من و نزد قبر من دو رکعت نماز گزارد روز قیامت مستوجب آمرزش خداوند می گردد و سوگند به خدایی که ما را پس از پیامبر به امامت برگزید، زائران قبر من از محترم ترین وارد شوندگان در قیامت نزد خدا خواهند بود، و برترین
ص ۱۳۳
مهمانان اند، و هیچ بنده با ایمانی مرا زیارت نمیکند که در اثر زحمت به صورتش قطره عرق باشد مگر اینکه خداوند بدنش را به آتش حرام میکند (عيون اخبار الرضا ۲۴۸:۱).
پاداش و اجر بزرگ
در کامل الزیارات (ص ۵۰۵) از حضرت امام کاظم روایت نموده که یکی از فرزندانشان که جوان بودند از محضرشان گذشتند و فرزندانشان در نزدشان جمع بودند. پس فرمودند: این فرزندم - اشاره به حضرت رضا الله - در سرزمین غربت از دنیا می رود، هر مسلمانی که با معرفت او را زیارت کند نزد خداوند رتبه شهداء بدر را دارد. و در همان کتاب ص (۵۰۹) روایت کند که شخصی از حضرت جواد پرسید: مردی به قصد حج تمتع بیرون رفته و خداوند او را کمک کرده که حج و عمره را به پایان برده سپس به مدینه آمده و قبر رسول خدا ﷺ را زیارت کرده سپس به محضر شما آمده و با معرفت زیارت کرده در حالی که به ولایت شما ایمان دارد، سپس به زیارت قبر جدت حسین الله به کربلا رفته و سپس به زیارت جدت حضرت کاظم رفته پس به شهر و دیار خود بازگشته سال دیگر موسم حج رسیده، خداوند او را مستطیع قرار داده، آیا به حج برود یا زیارت پدر بزرگوارتان حضرت رضا در خراسان ، کدام افضل است ؟ فرمودند: اگر ماه رجب به زیارت پدرم به خراسان برود بهتر است، لیکن امروز چنین کاری انجام ندهید که از بیدادگران و یارانشان بر خود و شما خوف دارم. و باز در همان کتاب کامل الزیارت (ص) (۵۱۰) از حضرت رضا الله روایت کرده که فرمودند: به شیعیانم برسانید که زیارت من نزد خداوند با هزار حج برابر است. پس به حضرت گفته شد که هزار حج ؟! گویا سائل متعجب بوده یا متردد . امام فرمود: هزار هزار حج ، یعنی ۱ میلیون حج برای کسی که به حق ایشان عارف باشد. مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقیه (۲ : ۵۸۳) از ابو صلت عبد السلام بن صالح هروی روایت کرده
ص۱۳۴
که گفت از حضرت رضا شنیدم که از شهادت خود خبر می دادند، پس پرسیدند: چه کسی شما را شهید میکند؟ فرمودند: بدترین خلق خدا در زمانم مرا مسموم میکند پس در خانه تنگی در سرزمین غربت دفن می نماید و کسی که مرا در غربت زیارت کند خداوند برای او ثواب صد هزار شهید و صد هزار صدیق و صد هزار حاجی و معتمر و صد هزار مجاهد میدهد و او را در گروه ما محشور می گرداند و در درجات بالای فردوس رفیق ما خواهد بود. و نیز از حضرت باقر روایت کرده که از فرزندان موسی بن جعفر مردی به دنیا می آید که نام او نام امیر المؤمنین است در طوس خراسان دفن می شود که با سم شهید شده و در غربت به خاک سپرده شده؛ هر که او را با معرفت زیارت کند خداوند به او پاداش مجاهدین صدر اسلام را میدهد که پیش از فتح مکه مال خود را در راه خدا انفاق نموده و در رکاب رسول خدا ﷺ جهاد کرده اند. و مجاهدین پیش از فتح مکه در نزد خداوند درجه بالایی دارند که خداوند درباره آنها فرموده : ( لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا ) (سوره حدید : ۱۰) زیرا آنان وضع بسیار دشواری داشتند، و همینطور زیارت حضرت رضا مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا (۱ (۲۹۱) از حضرت رضا روایت کرده که فرمودند در خراسان زیارتگاهی است که با گذشت زمان محل آمد و شد فرشتگان میگردد پس گروهی می آیند و گروهی میروند تا اینکه قیامت شود. پس پرسیده شد که آن چه بقعه ای است؟ گفتند: آن بقعه در سرزمین طوس است و آن باغی از باغهای بهشت است کسی که مرا در آن بقعه زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا ﷺ را زیارت کرده و خداوند برای او ثواب هزار حج و هزار عمره بنویسد و من و پدرانم او را در آخرت شفاعت کنیم.
ص٫ ۱۳۵
و نیز در صفحه ۲۸۵ از جلد اول همان کتاب از حضرت رضا روایت کرده که برای زیارت هیچ قبری نمی شود بار سفر بست مگر به سوی قبور ما . آگاه باشید که من با سم شهید میشوم و در سرزمین غربت دفن میگردم هر که برای زیارت من بار سفر بندد دعایش مستجاب و گناهانش آمرزیده شده است. و نیز در عیون اخبار الرضا (۱ : ۲۹۱) از حضرت موسی بن جعفر روایت کرده که فرمودند: فرزندم رضا مظلومانه مسموم میگردد و در کنار هارون در طوس دفن می شود، زیارت او در حکم زیارت جدم رسول خدا ﷺه است. مرحوم شیخ طوسی در تهذیب الاحکام (۶: ۱۰۸) از عبد الله بن فضل هاشمی روایت کرده که در نزد حضرت صادق بودم مردی از اهل طوس بر ایشان وارد شد و پرسید: یابن رسول الله، کسی که قبر جدت حسین را زیارت کند چه پاداشی دارد؟ حضرت فرمودند: ای مرد طوسی کسی که قبر ابا عبدالله را زیارت کند و بداند که او از جانب خداوند مفترض الطاعه است خداوند گناهانش را ببخشد، گناهان گذشته و حال او را و شفاعتش را در پنجاه گنهکار بپذیرد و اگر کسی نزد قبر او حاجتی داشته باشد خداوند آن را برآورده سازد. راوی گفت: پس موسی بن جعفر وارد شد و او کوچک بود، امام صادق ایشان را بر زانوی خود نشاندند و میان چشمهایش را بوسیدند سپس به من رو کردند و فرمودند: ای خراسانی او امام و جانشین پس از من است او را فرزندی است که رضای خدا در آسمان و رضای بندگان در زمین است در سرزمین شما مظلومانه مسموم و دفن می گردد؛ هر که او را در غربت زیارت کند و بداند که امام واجب الطاعه است مانند کسی باشد که رسول خدا ﷺ را زیارت کند. شبهه و رد آن زیارت امام حسین برتر است یا زیارت امام رضا ؟ در کامل الزیارات (ص ۵۱۰) از علی بن مهزیار اهوازی از حضرت جواد به روایت شده که از ایشان پرسیدند
ص ۱۳۶
آیا زیارت امام حسین الله افضل است یا زیارت پدرت حضرت رضا ؟ فرمودند زیارت پدرم افضل است زیرا ابا عبدالله ال را بسیاری از مردم زیارت میکنند ولی پدرم را جز خواص شیعه کسی دیگر زیارت نمیکند.
دفع شبهه
۱ - بدون شک امام حسین افضل از نوه اش حضرت رضا است و فضیلت زیارت مربوط به زائر است نه امام حسین الله و حضرت رضا . امام حسین را هر کسی زیارت میکند ولی حضرت رضا را جز خواص شیعه کسی زیارت نمیکند و خواص شیعه افضل از غیر ایشان است.
۲ - شاید این فضیلت اختصاص به زمان معین دارد هر امامی که زائرانش کمتر باشند زیارتش ثواب بیشتری دارد و این فضیلت برای این است که مرقد مطهر آن امام خالی از زوار نباشد و این عنایت خداوند به ائمه اهل بیت است و این همان دعای حضرت ابراهیم است که درباره ذریه اش فرمود : ( فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ) (سوره ابراهیم : ۳۷). از حضرت عبدالعظیم حسنی رضوان الله علیه روایت شده که گفت : پرسیدم از حضرت جواد الائمه له كه من بین زیارت امام حسین و زیارت پدر بزرگوارتان متحيرم ، رأی شما چیست؟ فرمودند: لحظه ای همین جا باشید، به اندرونی تشریف برده و زود بازگشتند در حالیکه اشکهایشان جاری بود پس فرمودند: زائران حضرت ابا عبدالله بسیارند و زائران قبر پدرم اندکند (عیون اخبار الرضا ۱: ۲۸۵). از امام صادق روایت شده که به حضرت کاظم الله اشاره کردند و فرمودند: فرزندی از ایشان در طوس شهید میشود که او را زیارت نمیکند مگر شمار اندکی از شیعیان ما (عیون اخبار الرضا ۱: ۲۸۹).
ص۱۳۷
۳- بعضی گفته اند حرف «من» در کلام امام جواد إلا الخواص من الشيعة بيانيه است، یعنی او را زیارت نمیکند مگر شیعه تنها و مخالفان اهل بیت ایشان را زیارت نمیکنند و از شیعه ها هم فقط دوازده امامیها ایشان را زیارت میکنند نه سائر فرق شیعه خصوصاً آنانی که منکر امامت ایشان شده اند مانند واقفیه و غیر ایشان از سائر فرق و اکنون بسیاری از این فرق بطور کامل منقرض شده اند. ۴ - افضلیت زیارت حضرت رضا بخاطر زحمت و مشقت بسیار است چون در آن زمان از بلاد شیعه بسیار دور بوده زیرا بسیاری از شیعه در آن زمان یا در عراق بودند یا در حجاز و زیارت حضرت رضا الله در آن بسیار دشوار بود، خصوصاً با خطرهایی که راهزنان در راه ها ایجاد میکردند لذا هر کس اقدام به زیارت حضرت نمی کرد، و چون مشقت بسیار داشت ثواب به قدر مشقت است.
امان در روز قیامت
حضرت رضا امان از وحشت و ترسهای روز قیامت را برای زائران ضمانت کرده و خود شخصاً به نجات آنها از اهوال و سختیهای قیامت اقدام می کند. حضرت جواد الله فرمودند بین دو کوه طوس تربتی است که از بهشت برداشته شده؛ هر که در آن درآید روز قیامت در امان است (من لا يحضره الفقيه ۲: ۵۸۳). امان در وقت به پرواز درآمدن نامه اعمال و عبور از صراط و میزان در کامل الزیارات (ص (۵۰۵) از حضرت رضا روایت است که هر که مرا
زیارت کند ، سه جا او را زیارت میکنم
۱ - در وقت به پرواز درآمدن نامه اعمال
۲- در وقت عبور از صراط
۳-در وقت سنجش اعمال
۱۳۸ ص
شفاعت
مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقیه (۲ : ۵۸۳) از حضرت رضا روایت نموده که فرمودند هیچ یک از دوستانم مرا با معرفت زیارت نمیکند مگر اینکه او را در قیامت شفاعت کنم. حمزة بن حمران گفت از امام صادق شنیدم که فرمودند: یکی از نوه هایم در سرزمین راسان شهید میشود هر که او را با معرفت زیارت کند دستش را می گیرم و وارد بهشت می سازم اگر چه اهل گناهان کبیره باشد. گفت: پرسیدم جانم به قربانت معرفت حق او چیست؟ فرمود: اینکه او امام واجب الاطاعه است، غریب و شهید است. سپس فرمود کسی که او را با این معرفت زیارت کند خداوند پاداش هفتاد شهید به او خواهد داد که در رکاب رسول خدا ﷺ شهید شده باشند. حسن بن علی بن فضال از حضرت رضا الله روایت کرده که مردی از اهل خراسان به ایشان عرض کرد: یابن رسول الله ، جد بزرگوارتان پیامبر را در خواب دیدم فرمودند: چگونه خواهید بود آنگاه که در سرزمینتان ستاره ام غروب کند؟ فرمودند: من در سرزمین شما مدفون خواهم شد، من پاره تن پیامبرم من امانت و ستاره پیامبرم؛ کسی که مرا زیارت کند و به حق من معرفت داشته باشد من و پدرانم او را در قیامت شفیع خواهیم بود و کسی که ما شافع او باشیم نجات خواهد یافت اگرچه گناه جن و انس به گردن داشته باشد خبر داد مرا پدرم از جدم از پدرش که پیامبر فرمودند: هر که مرا در خواب ببیند خودم را دیده زیرا شیطان نمی تواند در صورت من و اوصیای من و اتباع ایشان درآید و رؤیای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوت است.
شفاعت حضرت رضا برای تمام موجودات
امام رضا و سائر ائمه الله حجت و پناهگاه و امام برای تمامی مخلوقات از انس
ص ۱۳۹
و جن و ملائکه و حیوان و هر چه خدا آفریده است میباشند، و برکات و انوار ایشان
به هر کس که به ایشان پناه آورد می رسد. عنایت به سگی رانده شده در یکی از سفرهای حج به آیة الله سید محمد تقی مدرسی برخوردم ، داستانی که از پیشنماز حرم شنیده بود برایم باز گفت و آن چنین بود که روزی پس از اداء فریضه از حرم بیرون رفتم راننده بیرون حرم منتظرم بود وقتی به ماشین نزدیک شدم که سوار شوم سگی نظرم را به خود جلب کرد که قسمت عقب خود را به زمین گذاشته بود و روبروی حرم اشکهایش جاری بود من متأثر شدم، ناگاه ماشینی متوقف شد و راننده آن آمد در را باز کرد و سگ را صدا زد داخل ماشین نمود و رفتند. من هم به راننده ام گفتم او را دنبال کرد تا از شهر خارج شد و در یکی از مناطق که طبقه ثروتمندان زندگی میکردند وارد شد. آن ماشین جلو یکی از خانه های مجلل توقف کرد ورودی را باز کرد و با سگ داخل آن خانه شد پس بسیار متعجب شدم و به راننده گفتم زنگ این منزل را بزن و صاحب خانه را صدا کن پس راننده رفت و به صاحب خانه گفت پیشنماز حرم شما را می خواهد جلو در آمد و خوش آمد گفت از او از داستان سگ پرسیدم گفت: چیزی از آن دیده اید؟ گفتم فقط گریه اش را جلو حرم دیدم. گفت : این سگ را از کوچکی بزرگ کردیم و هر جا با خود میبردیم تا بزرگ شد و پیر شد، خواستیم او را ببریم و با سگ دیگری عوض کنیم ، لذا خارج مشهد بردیم و رهایش کردیم و برگشتیم شب که خوابیدم حضرت رضا الله را دیدم که به من می فرمود: چرا آن سگ را از جوار من بیرون کردی؟ پس از خواب ناراحت و نگران برخاستم، متوجه شدم که اشتباه کرده ام، پس به راننده گفتم ماشین را آماده کند و برویم در همان مکان که سگ را رها کردیم پس آنجا نیافتیم و تمام خیابانها و کوچه ها را گشتیم نبود وقتی ناامید شدیم برگشتیم در بازگشت از کنار حرم عبور کردیم که او را یافتیم.
ص ۱۴۰
به همان گونه که شما دیدید و او را برگرداندیم. پس دانستم که چرا امام رضا مرا سرزنش کرد چرا که این سگ به حضرت رضا استغاثه کرده و ایشان او را جواب دادند. این شفاعت حضرت درباره سگی است پس چگونه خواهد بود شفاعت ایشان درباره اهل ایمان و اهل ولایت
نجات از آتش
مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا (۱: ۲۹۳) از حضرت صادق روایت کرده که جدم رسول الله ﷺ فرمود: پاره تنم در خراسان دفن می شود، هیچ مؤمنی به زیارتش نمی رود مگر اینکه خداوند جسدش را بر آتش حرام میگرداند. عبدالعظیم حسنی گفت: از حضرت هادی شنیدم که فرمود: آن دسته از اهل قم و اهل آبه که جدم حضرت رضا را زیارت کردند گناهان ایشان آمرزیده شده و هر که او را زیارت کند و در راه قطره ای از باران بر او اصابت نماید خداوند جسدش را بر آتش حرام خواهد کرد و محل قبرش قطعه ای از بهشت است که مؤمنی آن را زیارت نمی کند مگر اینکه از آتش آزاد میشود و به بهشت می رسد.
دخول بهشت
در کامل الزیارات (ص (۵۰۵) از حضرت جواد روایت شده که زائر پدرم اهل بهشت است.
و نیز چنانچه در من لا يحضره الفقيه (۱: ۵۸۳) روایت شده، فرمودند که من بهشت را ضمانت کردم برای زائران پدرم که با معرفت ایشان را زیارت کنند. و نیز در عيون اخبار الرضا (۱ : ۲۸۸) آورده که از حضرت جواد پرسیده شد چیست ثواب زیارت پدرت در خراسان؟ دو بار فرمودند: بهشت سوگند به خداوند، بهشت سوگند به خداوند.
ص۱۴۱
درجات بالا
ابو الصلت عبد السلام بن صالح هروی گفت: دعبل خزاعی شاعر معروف در مرو بر حضرت رضا الله وارد شد و عرض کرد که : یابن رسول الله ، من قصیده ای درباره اهل بیت گفته ام و با خدا عهد کردم که پیش از شما آن را بر کسی نخوانم پس امام رضا الله فرمود بیاور آن قصیده را، پس خواند: مدارس آياتٍ خَلَت من تلاوة ومنزل وحي مقفر العرصات محل نزول آیات قرآن کریم از خواننده خالی شده و محل نزول وحی به بیابان تبدیل گشته . وقتی به این بیت رسید. أرى فينهم في غيرهم . متقسماً وأيديهم من فيتهم صفرات حق اهل بیت در دست غاصبان قرار گرفته و دست ایشان از حق ایشان خالی است. حضرت رضا گریه کرد و فرمود: راست گفتی ای دعبل و وقتی به این بیت رسید إذا وتِرُوا مدوا إلى واتريهم أكفاً عن الأوتار منقبضات خون اهل ریخته می شود و آنها قدرت خونخواهی و دفاع از خود را ندارند. حضرت رضا الله دستهای مبارک خود را پشت و رو میکرد و می فرمود : بلی بخدا سوگند برگرفته شده است. وقتی به این بیت رسید لقد خفت في الدنيا وأيام سعيها وإني لأرجو الأمن بعد وفاتي در دنیا نیاسودم و طعم امنیت را نچشیدم امیدوارم بعد از مرگ به آن برسم.
حضرت رضا فرمود: «آمنك الله يوم الفزع الأكبر خداوند تو را روز ترس بزرگ ایمن گرداند و وقتی به این بیت رسید وقبر ببغداد لنفس زكية تضمنها الرحمن في الغرفات در بغداد قبر بنده پاک است که رحمت پروردگار او را در بر گرفته.
ص ۱۴۲
صص 142-91