صحیفه رضویه  ( صص 272-267 ) شماره‌ی 5465

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > احکام > علل احکام > فلسفه عيد قرار داده شدن روز فطر

خلاصه

ناظر

متن

ماه شوال

اعمال روز عید فطر

فضل بن شاذان از حضرت امام رضا روایت کرده است که فرمود:

همانا روز فطر عید قرار داده شده؛ تا زمان اجتماعی برای مسلمانان فراهم آید و در آن گرد هم جمع گردند و برای خداوند عزیز والامقام بیرون آیند و او را تمجید کنند بر الطاف و نعمتهایش که مرحمت فرموده است ، پس روز عید میباشد و روز اجتماع و روز فطر و روز رغبت و روز تضرع . 

و برای این که اولین روز سال است که خوردن و آشامیدن در آن حلال میشود ؛ زیرا اولین ماه سال نزد اهل حق ماه رمضان است و خداوند عزیز با جلالت دوست دارد که در آن روز برای ایشان مجتمعی باشد که او را سپاس گویند و تقدیس نمایند .

و همانا در این نماز تکبیر بیش از تکبیر در غیر آن قرار داده شده ؛ چون تکبیر ، بزرگداشت خداوند و تمجید او است بر هدایتی که کرده و عافیتی که بخشیده است ؛ همان طور که خداوند تبارک و تعالی فرموده است :

وَلِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلَى مَا هَدِيكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ . (سوره بقره، آیه ۱۸۵)

تا خدا را بر این که شما را هدایت کرده بزرگ شمارید و باشد که شکرگزاری کنید.

و همانا در آن دوازده تکبیر قرار داده شده در دو رکعت دوازده تکبیر ، هفت تا رکعت اول و پنج تا در رکعت دوم میباشد و هر دو را مساوی نگردانیده؛ زیرا سنت در نماز فریضه این است که با هفت تکبیر شروع شود ، لذا در اینجا هم هفت تکبیر را مقدم داشته و به آن شروع کرده و در رکعت دوم پنج تکبیر قرار داده شده؛ چون تكبيرة الإحرام در روز و شب پنج تکبیر است، برای اینکه عدد تکبیرها در هر یک از دو رکعت ، فرد باشد. (جامع أحاديث الشيعة : ۱۸۱٫۷، وسائل الشيعة : ۱۰۵٫۵، بحار الأنوار : ۳۶۲٫۹۰.)

 

رفتن حضرت امام رضا برای خواندن نماز عید فطر

علی بن ابراهیم گفت : یاسر خادم هنگامی که بعد از وفات حضرت امام رضا از خراسان بازگشت همه اخبارش را بازگو کرد.

و نیز علی بن ابراهیم گفت : ریان بن صلت که از اطرافیان حسن بن سهل بود - برایم حدیث کرد و گفت پدرم از محمد بن عرفه و صالح بن سعید حدیث کرد که تمامی اینها اخبار حضرت امام رضا را بازگو نموده اند و گفته اند : 

هنگامی که آن خلع شده یعنی امین برکنار شد و مأمون زمام قدرت و ریاست را در دست گرفت به حضرت امام رضا نامه نوشت و آن حضرت را به خراسان دعوت کرد.

امام برای او عذر می آورد و از رفتن خودداری مینمود ولی مأمون به درخواست خویش ادامه میداد و پیوسته مکاتبه میکرد تا آن که حضرت امام رضا دانست که او دست بردار نیست ، به ناچار از مدینه خارج شد در حالی که فرزندش ابو جعفر سن مبارکش هفت سال بود.

مأمون نوشت که از راه کوفه و قم حرکت نکن ، لذا آن حضرت را از راه بصره و اهواز و فارس عبور دادند تا به مرو رسید، پس چون امام ه به مرو رسید مأمون امر خلافت و امارت را به امام پیشنهاد کرد و امام نپذیرفت ، و گفتگوهای فراوانی در مورد آن شد و تا دو ماه این گفتگوها جریان داشت و مأمون اصرار می ورزید و امام از پذیرفتن خودداری مینمود، لذا یک مرحله پائین آمد و ولایتعهدی را پیشنهاد کرد و امام فرمود:

با شروطی که از تو می خواهم آن را می پذیرم.

مأمون عرض کرد هر شرطی که میخواهی بخواه ، امام نوشت :

من در امر ولایتعهدی وارد میشوم به شرط آنکه هیچگونه امر و نهی نداشته باشم ، قضاوت نکنم و چیزی را تغییر ندهم و از همه این امور اجرائی معاف باشم .

مأمون شروط امام را پذیرفت ، آنگاه کارگزاران و قضات و فرماندهان و سران لشکر و همه فرزندان عباس را دعوت کرد که با آن حضرت به ولایتعهدی بیعت کنند . آنها بر او خروشیدند و اختلاف کلمه در میان آنان پیدا شد.

مأمون اموال فراوانی به سران و فرماندهان بخشید و همه آنان را راضی نمود جز سه نفر به نام های عیسی جلودی، علی بن عمران و ابو یونس که از بیعت با حضرت امام رضا سرباز زدند، لذا آنها را در زندان انداخت و بیعت صورت گرفت و این خبر را به همه شهرها اعلام کردند و بر درهم و دینار به نام آن حضرت سکه زدند و در منبرها خطبه بنام او خواندند و مأمون در این راه برای انجام هدف شوم و پشت پرده ای که قصد انجام آن را در آینده داشت ... خرج فراوان و مال بسیاری مصرف کرد.

چون هنگام عید فرا رسید ، مأمون کسی را نزد حضرت امام رضا فرستاد و از او خواست که برای نماز عید حضور پیدا کند و خطبه بخواند تا دلهای مردم مطمئن گردد و فضل و دانش او را همگان بشناسند و دلهای آنان بر این دولت مبارک قرار گیرد . امام پیغام داد :

از قراردادی که میان من و تو در هنگام پذیرش ولایتعهدی صورت گرفته باخبری و هنوز آن شروط را از یاد نبرده ای .

مأمون پاسخ داد: با این کار میخواهم این مطلب در دلهای عموم مردم و همه مأموران لشکری و کشوری رسوخ پیدا کند و دلهای آنها مطمئن گردد و به آنچه خداوند از فضیلت و برتری به شما داده اقرار کنند. 

و چون مدتی بین آنها کلمات رد و بدل شد و مأمون بر آن اصرار ورزید ، امام فرمود:

.... اگر مرا از این کار معاف داری بیشتر مایلم ، ولی اگر نمی پذیری من با همان هیئتی که رسول خدا و علی بن ابی طالب برای نماز بیرون می رفتند خارج می شوم .

مأمون عرض کرد: آنگونه که دوست داری انجام بده.

از آن طرف مأمون به همه سران لشکر و مردم دستور داد که بامداد عید ، درب خانه حضرت امام رضا اجتماع کنند، زن و مرد و کودک همگی بر سر راه ها نشستند و کوچه ها پر از جمعیت گردید و سران و فرماندهان لشکر اطراف خانه حضرت امام رضا گرد آمدند .

همینکه خورشید طلوع کرد، حضرت امام رضا غسل کرد و عمامه سفیدرنگی که از پنبه بود بر سر مبارک نهاد و یک طرف آن را روی سینه و طرف دیگر آن را بر شانه اش رها کرد و آماده گردید، سپس به همه موالیانش دستور داد: آنچه من انجام دادم شما هم انجام دهید.

آنگاه عصائی بدست گرفت و خارج شد و ما پیشاپیش آن حضرت بودیم در حالی که با پای برهنه راه می رفت پاچه های شلوار را تا نیمی از زانو بالا زده و جامه را از روی پاها نیز بالا زده بود پس چون حرکت کرد و ما پیشاپیش او براه افتادیم سر مبارک خود را به سوی آسمان بالا برد و چهار تکبیر گفت بگونه ای که ما خیال کردیم همه هوا و فضا و دیوارها با او همصدا شدند.

سران لشکر و مأموران همگی خود را آراسته و سلاح پوشیده با زیباترین هیئت در کنار در ایستاده بودند ، ما با این هیئت پای برهنه دامن به کمر بسته بر آنان ظاهر شدیم و حضرت امام رضا بیرون آمد کنار درب خانه توقف کوتاهی کرد و فرمود:

اللهُ أَكْبَرُ ، اللهُ أَكْبَرُ ، اللهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا ، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا رَزَقْنَا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَبْلَانَا .

خدا بزرگتر است خدا بزرگتر است خدا را به بزرگی می ستایم که ما را هدایت کرد، خدا را به بزرگی می ستایم که ما را از گوشت چهارپایان روزی داد، ستایش سزاوار خداوند است بر نعمتهایی که به ما بخشید.

و صدای مبارک خود را به آن جملات بلند کرد و ما صدای خود را بلند کردیم ناگهان مرو از صدای ناله و گریه به لرزه درآمد امام رضا سه مرتبه این جملات را تکرار کرد فرماندهان و سران لشکر با دیدن حضرت امام رضا همگی خود را از مرکبها بر زمین انداختند و کفشها را از پاهای خود بیرون آوردند و مرو یکپارچه ضجه و ناله گردید بگونه ای که مردم نمی توانستند از گریه و ناله خودداری کنند .

 حضرت امام رضا الله راه می رفت و در هر ده قدمی که بر می داشت توقف کوتاهی می نمود و چهار مرتبه تکبیر میگفت ما می پنداشتیم که آسمان و زمین و همه در و دیوارها با او همصدا می شوند.

این خبر به مأمون رسید فضل بن سهل به او گفت: ای امیرالمؤمنین ! اگر امام رضا به مصلی و جایگاه آماده شده برای نماز با این کیفیت برسد مردم همه شیفته او می گردند و از تو بر می گردند نظر من این است که از او بخواهی بازگردد.

مأمون فوراً کسی را نزد امام فرستاد و از او درخواست رجوع کرد، حضرت امام رضا کفشهای خود را خواست و پوشید و از آنجا بازگشت . (عيون اخبار الرضا : ۱۴۷٫۲، وسائل الشيعة : ۱۲۰٫۵ ، بحار الأنوار : ۱۳۳٫۴۹ و ۳۶۰٫۹۰)

محمد بن فضیل گوید: حضرت امام رضا به بعضی از غلامان خود در روز فطر - در حالی که برایش دعا می کرد - فرمود:

یا فُلانٍ : تَقَبَّلَ اللَّهُ مِنْكَ وَمِنَّا .

فلائی ؛ خداوند از تو و از ما قبول فرماید.

سپس ماند تا روز عید قربان شد، به او فرمود:

یا فُلانٍ : تَقَبَّلَ اللَّهُ مِنَّا وَمِنْكَ .

فلانی ؛ خداوند از ما و از تو قبول فرماید.

محمد بن فضیل گوید به آن حضرت، عرض کردم ای پسر رسول خدا ؛ در فطر چیزی فرمودی و در قربان چیزی غیر از آن می فرمائی . فرمود:

آری؛ در فطر به او گفتم : خداوند از تو و از ما قبول فرماید : زیرا او همانند کار من انجام داد و من و او در انجام کار مساوی بودیم و در عید قربان گفتم : خداوند از ما و از تو قبول فرماید؛ چون برای ما ممکن است قربانی کنیم و برای او امکان ندارد که قربانی کند ، پس ماکاری غیر از کار او کردیم.

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی