اهواز
نیشکر
امام رضا () به سرزمین اهواز رسید .
هوا بسیار گرم بود و امام هم بیمار بودند. امام رضا (۳) فرمودند: پزشک را بیاورید. پزشکی خدمت امام رسید. امام نام گیاهی را بردند و فرمودند: این گیاه را تهیه کنید و برایم بیاورید پزشک گفت : من این گیاه را اصلا نمی شناسم و گمان نمی کنم در این جا پیدا شود. امام فرمودند پس لطفا نیشکر برایم بیاورید . پزشک گفت : نیشکر آن هم حالا در این وقت سال در این جاها نیشکر هرگز پیدا نمی شود.
پزشک در فکر فرو رفت بسیار نگران بود. خدایا چگونه این آقا را درمان کنم؟ این گیاهان هم که ایشان می فرمایند پیدا نمی شود.
امام با لبخند به پزشک نگاه کرد و با مهربانی فرمود : هم آن گیاه و هم نیشکر هر دو در این جا پیدا می شوند ...
لبخند نرم و صدای دلنشین امام ، پزشک را دلگرم کرد. با هیجان و تعجب بسیار از امام پرسید: در کجا پیدا می شوند ؟
امام رضا (2) نشانی آسیایی را به دوستانش داد و فرمود: به آن جا بروید. مردی را می بینید از او بپرسید آن گیاه دارویی و نیشکر کجا می روید. دستور امام را انجام دادند و گیاه و نیشکر را تهیه کردند و آوردند.
همین که چشم پزشک به گیاه و نیشکر افتاد به آنها گفت : این مرد بیمار کیست ؟ دوستان امام گفتند : او فرزند آخرین فرستاده خدا حضرت محمد () است. پزشک با چشمان خیس غرق تماشای امام رضا ( (۳) شد.
مأمورین مأمون همین که این جریان را دیدند با خود گفتند : بهتر است سریع او را از این جا ببریم و گرنه همه مردم شیفته اش میشوند. زود دست به کار شدند و امام را با این که هنوز بهبودی کامل پیدا نکرده بود. سریع از اهواز حرکت دادند.