وضعیت اجتماعی
در دوران بنی امیه و بعدها در دوران بنی عباس به خصوص • پس از منصور مردم از نظر تیپها و سنخ ها به چند دسته و گروه تقسیم میشدند:
۱. طبقه زمامدار: آنها که در رأس حکومت و قدرت بودند. مال خدا را مال خود و بیت المال را از آن خویش می دانستند. هر گونه خل و تصرفی را در آن جایز دانسته و از آن نه تنها برای خور و خواب خود بلکه برای عیش و نوش و تشکیل مجلس رقص و بزم و آواز استفاده میکردند. به گفته پسر آزه وانی اگر فلان خلیفه زنده می بود ما از محل بخشش های او میتوانستیم دیوارهای خانه خود را از طلا بنا کنیم.
و یا گفته اید که ولید برای خود استخری از شراب داشت هارون هر روز به خاطر هوس خویش از محل بیت المال برای خود کنیز میخرید آن هم به بهای گزاف و یا در آمد یک ساله مصر را به همسرش، زبیده ی بخشید که او هم آن را اندک میدانست و نمونه ای از این گونه اقدامات در مورد اغلب زمامداران بنی امیه و بنی عباس به چشم میخورد و بدین سان زمامداری آنها حالت سادگی و قناعت زمان پیامبر له وعلى علم و حتى ابوبکر و عمر را نداشت.
۲. طبقه وابستگان: منظور وابستگان به زمامداران و یار درباریان است. در این گروه میتوانیم از استانداران و والیان سران ارتش و سپاه، وزراء و صاحب منصبان، علمای درباری، و. شاعران و مدیحه گویان رقاصان و آوازه خوانان دلقک ها و نام ببریم.
چه بسیار از اینان که در سایه زمامداران به آب و نانی رسیده و صاحب املاک و ثروتهایی باد آورده شده و در مجالس بزم حکام حضور یافته و هم پیاله خلیفه بودند. از محل عیش و نوشهایشان برای خود نیز فرصتی و غنیمتی به دست آوردند. ما در این عرصه از خیانت علمای دربار نمی توانیم بگذریم که آنها برای زندگی دو روزه و خوشگذرانی ها دین خود را مورد معامله قرار داده و اعتقاد مردم را به بازی گرفته بودند.
.گروه اکثریت: بسیاری دیگر از مردم آن عصر در زندگی نسبتاً عادی و مناسبی بودند و این از حدود نیمه دوم قرن اول و تقریباً تمام قرن دوم هجری بود. برخی از آنها عاملان دستگاه در خرید و فروش ها و صاحب آب و نانی بودند. عده ای هم سر در لاک خود داشته و زندگی بی دردسری را برای خود فراهم نموده و سرگرم معامله برده داری و در نتیجه تنبلی و تن پروری بودند.
با دستگاه حکومت کمتر سروکار داشتند، زیرا آنها هم خود را زیاد به دین و مسائل دینی و یا سیاسی مشغول ه نمی کردند . برای آن ها این اصــل مـهـم بـود کـه درآمدی داشته باشند ؛ اینکه در جامعه چه میگذرد؟ حق و ناحق کدام است؟ دیانت چیست و چه میگوید؟ وظیفه انسانی و اسلامی ما در برابر این جریانات چیست؟ و.... برایشان مطرح نبود.
۴. گروه مغضوبان: یعنی آنها که دولت آنان را برای خود مزاحم به حساب میآورد و وجودشان را نمی توانست تحمل کند اغلب اینان کسانی بودند که به علت قیام ها اعتراض ها و تحریک دیگران به آشوب علیه نظام موجود مورد غضب دستگاه قرار گرفته و از همه چیز محروم بودند و حتی زندگیشان از حد صفرهم پایین تر بود.
دستگاه زمامدار به زعم خود حق یا نا به حق شیعیان و علویون را در این صف قرار میداد و زندگی آنان را فوق العاده ناگوار و غیر قابل تحمل میکرد چه بسیار از اینان که د همه ی عمر آواره بودند از خانه و منطقه خود دور و آواره و سرگشته در بیابانها و کوهستانها بودند از همسر و فرزندان خود خبر نداشتند و نه خانواده آنها از حالشان آگاه بود.
دیگر از زندگی فرزندان و همسرشان سخن نگوییم که در چه وضع بد و آشفته ای ، روزگار را به سر می آوردند.
طبقه محروم و از کار افتاده: آنها معمولاً در هر ؟ عصری، در هر شهر و منطقه ای دیده می شوند و در آن و عصر برنامه های آشفته و نابسامان دولت و غفلت سران کشور از آنان بر میزان فقرشان می افزود و با تهدیدها و تعقیب ها درد را برایشان بیشتر میکرد. اینکه دولت با آن همه در آمدها برای اینان فکری کرده باشد چیزی در تاریخ به چشم نمی خورد زیرا زمامداران بنی امیه و بنی عباس احساس مسئولیتی در قبال این گروه نداشتند.