خبر از شهادت خود
اباصلت می گوید:
روزی دعبل خزاعی شاعر معروف در مرو بر حضرت رضا علی وارد شد و عرض کرد: یابن رسول الله من قصيده ای در مظلومیت خاندان شما گفته ام و سوگند یاد کرده ام که قبل از شما آن را برای کسی نخوانم
حضرت فرمود: «اشعارت را بخوان
دعبل، اشعار مفصلی را خواند که برخی از آن چنین است:
مدارس آیات خلت من تلاوه و منزل وحي مقفر العرصات
خانه هایی که محل نزول وحی و قرآن بود، خراب شده و مثل بیابان بی صاحب افتاده و مقابل آن خانه هایی آبشاد شده که صدای ساز و عربده ی شراب خواران بلند است.
ارى فينهم في غيرهم و ايديهم من فيئهم صفرات
می بینم اموالی که مختص ایشان است در میان غیر ایشان تقسیم شده و دست دست های ایشان از مال خودشان خالی است.»
حضرت رضا علیه السلام در این لحظه به گریه افتاد و فرمود:
«آری؛ راست گفتی ای دعبل»
بنات زياد في القصور بنات رسول الله في الفلوات
دختران آل ابوسفیان و آل زیاد در حجره های زرنگار و در کاخ ها محفوظند ولی دختران رسول خدا در خرابه ها
جای گرفته اند بدون آنکه پوشش مناسبی داشته باشند.»
اذا و تروا مدوا ال و اراهم اكفا عن الارتاد منقبضات
«هرگاه سبيل از آل محمد الله کسی کشته شود، نمی توانند قاتل او را قصاص کنند مانند کسی که دستش بسته باشد.»
حضرت رضا علیه دستهای خود را بر هم زد و فرمود:
اجل منقبضات
«آری، دست های ما بسته است.»
آنگاه دعبل در اشعار خود گفت: ای فاطمه ی زهرا! قاعده و رسم روزگار چنین است که اگر اعضای یک خانواده ای بمیرند همه را در یک محل و نزدیک هم دفن میکنند اما قبر فرزندان تو از هم دور افتاده است و هر کدام درد دیاری و صحرایی و دور از یکدیگر دفن شده اند. قبر بعضی در نجف است، قبر بعضی در مدینه و قبر بعضی در کربلا. . ای کاش جانم پیش از گفتن این سخنان از بدنم بیرون رفته بود.»
آنگاه با یاد و نام پدر بزرگوار امام رضا غلا شعر خود را ختم کرد و گفت:
و قبر ببغداد لنفس زکیه تضمنها الرحمن في
ای فاطمه قبر یکی دیگر از فرزندانت در سرزمین بغداد است حضرت موسی بن جعفر (علي) او صاحب نفس پاک و پاکیزه ای است و خداوند از او در قصرهای بهشت پذیرایی می کند.»
چون اشعار دعبل به اتمام رسید؛ حضرت رضا فرمود: «من هم دو بیت شعر میگویم آنها را در آخر اشعارت بنویس
دعبل گفت: «فدایت شوم شعر شما را در آغاز اشعارم می نویسم تا بدان تبرک جسته باشم نه در آخر.»
امام فرمود: به این ترتیبی که نام قبرها را بردی جای این شعر در آخر است. و آنگاه این اشعار را فرمود:
و قبر بطوس يا لها من الحت على الاحشاء بالزفرات
إلى الحشر حتى يبعث الله يفرج عنا الهم والكربات
ای فاطمه و قبر یکی دیگر از فرزندانت در خراسان و است وای از این مصیبت غصه ها و غم ها به احشاء و اعضاء صاحب آن قبر تا روز قیامت فشار آورده است تا آن زمان که خداوند قائم آل محمد الله را برمی انگیزاند و او غصه های ما را از میان میبرد.
دعیل گفت: یابن رسول الله این قبری که فرمودید در خراسان است قبر کیست؟
فرمود: «قبر من غریب است مرا زهر می دهند و در خراسان دفن میکنند و مزار من محل رفت و آمد شیعیان و زوار من خواهد شد.
بدان که هر که مرا در طوس زیارت کند، هم درجه ی من در بهشت خواهد بود و خداوند در روز قیامت او را خواهد آمرزید.»
آنگاه امام به دعبل فرمود: اندکی صبر کن تا من بیایم و برخاست و داخل خانه شد بعد از مدتی خادمی بیرون آمد و صد دینار به او داد و گفت: «مولایم فرمود این پل را صرف مخارج خود بگردان
دعیل گفت: «به خدا سوگند من برای پول نیامده بودم و قصیده ام را از روی طمع نگفته ام و آن کیسه را رد کرد ولی لباسی از لباس های حضرت را خواست تا همواره با آن تبرک جوید.
حضرت نیز بزرگورانه لباس عالی به همراه کیسه ی پر از . دینار برای او فرستاد و به خادم فرمود به او بگو که این کیسه ی پول را نیز نگهدار که بدان محتاج خواهی شد.(. بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲۳۸)