معجزه و کرامت
معجزه از ریشه (ع) ج ز) اسم فاعل است. در فرهنگ لغت المعجم الوسيط ذیل عجز آمده است: «أَعْجَزَهُ فلان أي صَيَّرَهُ عاجزاً »(ناتوانش کرد و او را از کار انداخت )«وَ أَعْجَزَ فُلاناً أَي وَجَدَهُ عاجزاً»( او را عاجز و ناتوان یافت) « وَالْمُعْجِزَةُ أَمْرُ خَارِق للعادة يُظْهِرُهُ الله على يد نبي تأييداً لنبوته و ما يعجز البشر أن يأتوا بمثله» (۳)(فرهنگ معجم الوسيط، انیس، ص ۵۸۵) لذا معجزه در لغت به معنای ناتوان کننده و شگفت انگیز و در اصطلاح کلامی، عبارت است از: کار خارق العاده ای که مدعی نبوت و پیغمبری به اذن و اراده خداوند برای اثبات صدق مدعای خود انجام میدهد: عبارة« عن الأمر الخارق للعادة تظهر من مدعى النبوة بإرادة الله وتكون دليلاً على صدق دعواه »(۴)(دروس في العقيدة الاسلامية، مصباح اليزدي، ج ۲، ص ۷۰).
و در تعریف مذکور به سه عنصر مهم بر می خوریم:
(ص83)
۱ - وجود پدیده یا کارهای خارق العاده که حاصل اسباب و علل عادی نمی باشد؛
۲- ایجاد پدیده های خارق العاده به اذن و امر خاص الهی؛
۳- دلالت پدیده های خارق العاده بر صدق دعوی نبوت .
لذا ملاحظه میکنیم این پدیده و کارهای خارق العاده که در تعریف معجزه بدان اشاره رفت غیر قابل تعلیم و آموزش و غیر قابل تعلم و یادگیری و تحت تأثیر نیروهای هر چند قوی از خود قرار نمیگیرند؛ لذا در مصطلح علم کلام به آن کار خارق العاده که به اذن خاص خداوند جهت اثبات صدق دعوی نبوت یک پیامبر آسمانی صورت میگیرد معجزه گفته میشود و هدف از آن اتمام حجت از سوی خداوند برای بندگانش است تا به وضوح تمام پیامبران آسمانی را از مدعیان دروغین نبوت بشناسند و هدف از آن بازی با نظام اسباب و علل و مجبور ساختن خلق به پذیرش دعوت یک پیامبر آسمانی نیست. (۱)(دروس في العقيدة الاسلامية، مصباح اليزدي، ج ۲، ص ۷۹ )
و در راستای همین هدف است که معجزه گاه در پاسخ تقاضای مردم و گاه بدون تقاضای آنان و بنا به مصالحت خداوند صورت تحقق می یابد. بعضی از علما در تعریف معجزه نوشته اند: «إنّها أمر خارق للعادة مقرون بالتحدى مع عدم المعارضة »كه آیت الله شیخ جعفر سبحانی در نقد تعریف مذکور فرموده اند: «إن الإتيان بما هو خارق للعادة لا يسمى معجزة إلا إذا كان مقترناً بدعوى النبوة وإذا تجرّد عنها وصدر من بعض أولياء الله يسمى كرامة وذلك كحضور الرزق لمريم بلا سعى طبيعي و لأجل ذلك كان الأولى أن يضيفوا إلى التعريف قيد مع دعوى
(ص84)
النبوة» (۱)( محاضرات في الالهيات، سبحانی، ص ۲۵۸ ) بنا بر آنچه گذشت در تعریف اصطلاحی معجزه چند چیز شرط است که عبارتند از:
۱ - کار خارق العاده به اذن و امر خاص الهی صورت میگیرد.
۲ کار خارق العاده در جهت اثبات و دلالت بر صدق دعوی نبوت پیامبر است.
۳-فعل مدعی نبوت و كار خارق العاده اش باید مطابق با دعوی او باشد و اگر مطابق دعوی او نباشد هر چند کار خارق العاده هم باشد معجزه نامیده نمی شود.
۴- قابل تعلیم و تعلم نباشد؛ لذا سحر و طلسم و جفر و شعبده و دیگر علوم خفیه که مناهج تعلیمی دارد و قابل تعلیم و تعلم است، هر چند حاصل آنها خارق العاده هم باشد ولی معجزه نامیده نمیشود و قاضی عبدالجبار در این زمینه گفته است: «إن الحيلة مما يمكن أن تتعلم و تعلّم وهذا غير ثابت في المعجزة (٢)( همان، ص ۳۶۱ ).
۵- معجزه به تقاضای مردم یا بدون تقاضا و حتی توقع و انتظار آنان می تواند صورت تحقق یابد.
۶ در اظهار معجزه الزام و اصراری بر پذیرش صدق دعوی وجود ندارد.
و کارهای خارق العاده که از اولیای الهی صورت میگیرد و علتش اثبات دعوی نبوت نیست، معمولاً کرامت نامیده میشود؛ ولی اگر اثبات امامت و ولایت را هم چیزی مثل اثبات نبوت بدانیم مسامحتاً میتوان آن را معجزه نامید؛ چرا که مدعیان دروغین امامت هم اندک نبودند و نیستند و در شعر شاعران، هر دو تعبیر
(ص85)
معجزه و کرامت به کار رفته است:
آن چه از معجز موسی به خبر یافته اند من ز نوباوه موسی به عیان یافته ام (۱)( از سید کریم امیری متخلص به «امیر فیروز کوهی )
(خورشید خراسان، ج ۲، ص ۲۶)
چه معجزات کز آن دست کبریا سر زد چه بینات کز آن لعل دلگشا بر زد
(علامه سمنانی مازندرانی همان ۳۶۹)
از کرامت صد چو لقمان بنده درگاه او وز سخاوت هست صد حاتم به خوانش ریزه خوار
(محمد آتشی، همان، ص ۱۲)
تجلی کرامات امام رضا در آینه شعر و ادب از سده دهم تا دوره معاصر:
معجزات و کرامات امام رضا چه در زمان حیات با برکتشان و چه پس آن تا به امروز آنقدر زیاد است که به قول شاعر عقول از شمارش آن ناتوانند
از معجزات و کرامات بی شماره او عقول مانده از احصا و عاقلان ز شمر و راقمان این سطور نه به همه معجزاتی که در کتابهای مربوط به حضرت امام رضا الله و اسناد آستان آن جناب و افواه مردم ثبت است، بلکه به برخی از معجزات و کرامات آن جناب که در شعر شاعران فارسی تجلی یافته اشاره ای خواهند داشت و پر واضح است که صحبت کردن درباره معجزات و کرامات آن حضرت چه در زمان حیاتشان و چه پس از آن چنان سر درازی دارد که در این کوتاه مقاله نمی گنجد. در هر حال برخی از معجزات و کرامات آن حضرت که در شعر
(ص86)
شاعران فارسی سده دهم تا دوره معاصر بازتاب داشته است به قرار زیر است :
داستان ضامن آهو شدن امام رضا الله که جلوه خاصی در شعر فارسی شاعران شیعه داشته است به صورتهای مختلف در کتابهای تاریخی نقل شده است. این داستان در هجرت امام از مدینه به مرو رخ داده است؛ به طوری که امام برای رسیدن به خراسان باید از دشتی نزدیک سمنان عبور می کرده است. که داستان پناهنده شدن یک ماده آهو که از امام خواهش کرد ضامن او شود تا برود و به بچه خود شیر بدهد و برگردد در همین دشت اتفاق افتاده است و از آن پس این دشت چنانکه سعید نفیسی و نیز عبدالرفیع حقیقت در کتاب تاریخ سمنان نوشته اند به نام دشت آهوان معروف شد:
آهوی رمیده از جفای صیاد در دامن پر مهر تو خو میگیرد
(رحمت الله حسن پور خورشید خراسان، ج ۲، ص ۲۷۱)
پیر دنیا دیده ای روشن روان! کز صد افزون بود سالش بی گمان
صحبت از ایمان و از اعجاز کرد داستانی این چنین آغاز کرد
گفت: آهویی میان کوه و دشت بود با دلبند خود در سیر و گشت
دام بنهاد از طمع صیاد پیر تا کند در دام خود او را اسیر
از قضا در بند مادر اوفتاد پاره جانش به صحرا رو نهاد
چشم خون پالای او شد اشک ریز چون نبودش دست و پایی برگریز
گر که نگشایی از پایم بند من گو چه آید بر سر فرزند من؟
اعتنایی مرد بر حالش نکرد سنگ دل رحمی بر احوالش نکرد
اشک ریزان گفت از روی نیاز ای پناه بی پناهان چاره ساز
(ص87)
شیر فرزندم خدایا دیر شد خواهشم بر مرد بی تأثیر شد
ناگهان مردی عرب از ره رسید صید را در مانده و در دام دید
با تبسم گفت او را «کای نزار ای گرفتار غم و بی غمگسار
غم مخور اکنون رهایت میکنم رهسپار بچه هایت می کنم
گفت بر صیاد آن والا تبار صید را بر من ببخشای ای سوار
ضامن او هستم و وجه الضمان هر چه خواهی عهد می بندم بر آن
شد رها از بند صید ناتوان تا که از فرزند خود گیرد نشان
لحظه ها بگذشت و قدری دیر شد کم کم آن صیاد هم دلگیر شد
گفت با ضامن بگو تدبیر چیست؟ صید نامد، علت تأخیر چیست؟
ناگهان گردی هویدا شد ز دور شد طنین دشت آهنگ سرور
جست و خیزان آمد از ره مثل باد سر به خاک پای آن ضامن نهاد (۱)(از آقای محمد علی سالاری متخلص به «سالار»)
(خورشید خراسان، ج ۲، صص ۳۶۴ - ۳۶۳)
در بین ره صیاد آهو دید و حیران شد
عالم پر افغان شد
فرموده ای صیاد این آهو رها بنما
بهر رضا بنما
ضامن رضایش آن زمان با قلب پرخون شد
عالم پر افغان شد
این ماجرا بودند آهو رفته چون آمد
(ص88)
با کودکان آمد (۱)(شعری با عنوان صیاد چون آهو بدید از دل مسلمان شد از شاعری متخلص به فیاض»)
(خورشید خراسان، ج ۲، ص ۵۰۲)
در عیون اخبار الرضا، داستان پناهنده شدن آهو به آستان امام رضا به صورت دیگر آمده است. شیخ صدوق می گوید: «ابو منصور بن عبدالرزاق که نظر خوشی به زائران آن بارگاه مطهر نداشت و گاه آنان را می آزرد و اذیت میکرد، روزی به شکار آهو رفته بود یوز شکاری را به دنبال آهویی روانه ساخت، ولی آهو به حیاط حرم پناه برد آهو ایستاد و یوز در مقابل آهو ایستاد و نزدیک آهو نشد تا اینکه آهو داخل در صحن مشهد مقدس شد و یوز در همان موضع خود ایستاده بود و پیش نمی رفت پس آهو داخل در حجره ای از حجره های صحن مقدس شد. ابو منصور بن عبدالرزاق میگوید: از ابونصر مقری پرسیدم آهویی را که الآن وارد صحن شد ندیدی؟ گفت ندیدم. لذا به مکانی که آهو داخل شده بود در آمدم ولی آهو را ندیدم از آن پس با خدا عهد بستم که دیگر زائران آن قبر شریف را نیازارم (۲)(عيون اخبار الرضا ، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۶۴۸).
به سوی تو پوید مراد از تو جوید چه در دستت آهو؛ چه در بیشه، ضیغم (۳) (از همای شیرازی (۱۲۹۰))
(همان، ج ۱، ص ۳۵۴)
رضا که گیر و نصارا از او گرفته مراد رضا که وحش بیابان از او ستانده امان (۴)(از آقای حاج مرتضی اشتری اصفهانی متخلص به «اشتری»)
( خورشید خراسان، ج ۲، ص ۱۸۸)
(ص89)
ضامن آهوی صحرایی و صیاد دل است مهر بر دل و بر گردن جانها رسن است
(محمد حسن ارباب بیکس خورشید خراسان، ج ۲، ص ۴۵)
رسید عاقبت این دست بر ضریح شهی که گشت ضامن آهو به نزد آن صیاد (۱)(از آقای عباس توکلی متخلص به شاداب»)
(خورشید خراسان، ج ۲، ص ۲۴۳)
شفای درد بی درمان تو هستی ضامن آهو من از درگاه پر مهرت تمنای شفا دارم
(شیرین خیام باشی خورشید خراسان، ج ۲، ص ۲۸۹)
و ناگفته پیداست که شاعران شیرین کار ادب فارسی به استادی و با الهام از این داستان، آهو را در ترکیبات تشبیهی و استعاری و کنایی به کار برده اند که نمونه را در اشعار زیر می بینیم:
چشمان تو آهوست ولی مژه اش از شیر سرپنجه بدزدید به نیرنگ و به نیرو
گر آهوی چشمان تو شد دزد چه پروا تا پادشه توس بود ضامن آهو (۲)(از آقا محمد یزدی متخلص به «حیخون»)
(خورشید خراسان، ج ۱، ص ۳۷۲)
شیر نقش پرده از دیگر معجزاتی است که در شعر شاعران تجلی بسیار یافته است. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا این داستان را چنین نقل کرده است :حميد بن مهران در محفلی که مأمون و علمای دیگر مذاهب حضور داشتند گفت: اگر تو صادقی در این ادعای فاسد خود این دو نقش شیر که بر روی مسندی که مأمون بر آن استقرار یافته و منقش است و هر یک در مقابل یکدیگر مصور می باشد، زنده گردان و آنها را بر من مسلط کن؛ که در این صورت این علامت معجزه
(ص90)
تو خواهد بود. پس حضرت علی بن موسی الرضا الله در غضب شد و به آن دو صورت صیحه کشید که این فاجر در نزد شماست او را بدرید به یک مرتبه آن دو صورت شیر برجسته و دو شیر شدند و روی به آن حاجب آوردند و او را درهم شکستند و خوردند و خون او آشامیدند.»
بهر دفع ساحران چون «قُمْ بِإِذْنِ الله» گفت شیر نقش پرده از جا جست چون شیر عرین
( محتشم کاشانی، ص ۳۰۶)
فرو در خشکسالی ریخت بر دشت و دره باران به بن مهران مجسم کرد آن شیر مصور را
(علامه سمنانی مازندرانی خورشید خراسان، ج ۲، ص ۳۷۵)
و اشاره به مأمون کردند آیا بکنیم به او آنچه نسبت به آن حاجب کردیم؟ مأمون از استماع این سخن مدهوش شد. حضرت رضا فرمود: «گلاب بریزید به روی مأمون...
گر امان مأمون نمی جست از تو میکرد آشکار شیر نقش پرده روبه بازی کلب عقور (۱)(از صباحی بیدگلی (۱۳۱۸ هـ. ق))
(خورشید خراسان، ج ۱، ص ۳۲۲)
پس از آن عرض کردند: «ما را به چه امر میفرمایی؟ فرمود: «برگردید به حالت اصلی خود و منزل اصلی خود قرار گیرید. آن دو شیر برگشتند به روی مسند و مثل
(ص91)
سابق دو صورت شدند و به روی مسند نقش شدند (۱)(عيون اخبار الرضا ، شیخ صدوق، ج ۲، صص ۵۰۶ - ۵۰۵).
فسانه زن جادو و سر پرده شیر حکایتی است که ورد مرد و زن است (۲)(از بابا فغانی شیرازی (۹۲۵) هـ. ق))
(خورشید خراسان، ج ۱، ص ۲۳۲)
گاه شیر پرده را جان می دهد کز خون خصم بر دمد سر پنجه او را از نوک خار گل
(وحشی بافقی ص ۱۶۹)
هم هشتمین امامی و هم اولین ظهور از صلب پاک طیب موسى بن جعفری
هم شیر پرده از تو شود شیر مرغزار هم چوب دستی از تو شود مار حمیری (۳)(از میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب» (۱۳۳۰ هـ ق))
(خورشید خراسان، ج ۱، ص ۳۸۶)
کلیم از عصا در کفش اژدها شد تو را شیر پرده کند کار ثعبان (۴)(از شیخ محمد ابراهیم تربتی متخلص به «شهاب»)
(همان، ص ۴۱۶)
آیت شیر خدا بین که به فرمان رضا شیر از پرده پی حمله هراسان خیزد
(قاسم رسا، همان، ج ۲، ص ۳۰۸)
آن جا که نامش برده شد، خرم دل افسرده شد شاهی که نقش پرده شد از خشم او شیر عرین
(همو، همان، ص ۳۱۲)
چه اختلاف لطیفی به موقع اعجاز میان موسی عمران و زاده موساست
(ص92)
برای خلقت آن اژدهای هول انگیز همیشه تکیه موسی بر آن بلند عصاست
ولی امام نگاهی به نقش پرده نمود ز هیبت نظرش شیر زنده شد، برخاست
یکی به فیض عصا و یکی به نور نگاه ببین تفاوت ره از کجای تا به کجاست (۱)(متخلص به «ریاضی» )
(سید محمد علی ریاضی یزدی خورشید خراسان، ج ۲، ص ۳۱۷)
نهنگ لجه معجز على بن موسى که شیر پرده به حکمش درنده اعداست
(ناظم هروی خورشید خراسان، ج ۲، ص ۷۰۳)
نابودی دردناک تزار روسیه پی از بی احترامی به حرم امن امام رضا از کرامات آن حضرت است که مدتها بر سر زبان عام و خاص بوده و در شعر بعضی از شاعران رضوی تجلی یافته است.
داستان از این قرار است که روسها در عاشورای ۱۳۳۰ هجری جمعی از هراتی شورشی ساختگی برپا کرد و روسها به بهانه این که جان اتباع روسیه در خطر است به مشهد حمله کرده و به منظور تحریک احساسات عمومی حرم امام آزادیخواهان آذربایجان از جمله ثقة الاسلام تبریزی را به دار آویختند و در رشت و انزلی به کشتار مردم دست زدند و در مشهد یکی از مزدوران روسیه به نام یوسف رضا الله را به توپ بستند آنان خزانه حرم را به بانک روسی انتقال داده و پس از برداشتن اشیای قیمتی بقیه را که نسبتاً ناچیز بود برگردانیدند.
به دنبال این هتک حرمت و بی احترامی به مقام شامخ امام رضا ، شاید در کمتر از دو سال نیکلای دوم نزار ستمگر روسیه که به دستور او حرم امن رضوی به توپ بسته شد و خزینه اش غارت گردید و زائرانش بیگناه به شهادت رسیدند، به
(ص93)
دست مردم روسیه به درک واصل شد (۱)(تاریخ ده هزار ساله ایران رضائی، ج ۴، ص ۲۰۳، ص ۲۰۵).
این کرامت رضوی در شعر بعضی از شاعران به تفصیل آمده است. شیخ محمد ابراهیم تربتی متخلص به «شهاب» گفته است:
گلوله پریدن گرفت از مسلسل به جای فرشته در آن کاخ و ایوان
نه یک تن حسینی، «یا لیتنی» گو نه یک تن رضایی که نندیشد از جان
پی دفع شر از حریم تو گوید که این خیمه گاهست و روس، آل سفیان
ندانم به زوارت آن دم چها شد؟ نگویم که تنها به خون گشت غلطان
تو ای بی خرد دشمن زشت سیرت نخواندی مگر قصه مشت و سندان
بلی روس را بخت بد رهنمون شد چو مرگ سگ آید خورد نان چوپان
که چون شاه ما دست کیفر فرازد کند آن که بر دوزخی قهر یزدان
برانگیخت بر وی به فرمان نافذ سپاهی از اتریش و از آل عثمان
بر آشوفت ملکش به یکباره چونان که از قهر حق بر گنه کار نیران
فرو کوفت بنیانش از بیخ و از بن به توپ کروب شرر بار آلمان (۲) (از شیخ محمد ابراهیم تربتی متخلص به «شهاب»)
(خورشید خراسان، ج ۱، ص ۴۱۷)
و آیت الله علامه حائری مازندرانی سمنانی متخلص به «صالح» در قصیده ای ۷۳ بیتی با مطلع:
که کرده بدین کوی پیروزه منزل که بسته از لعل بدخشان بدان دل
آن حادثه را چنین به تصویر کشیده است:
(ص94)
سیه روز شد روس زان شب که بستی بدان گنبد از کینه توپ شرنبل
رواق على بن موسی به شلیک شدی غرق در خون صد نیم بسمل
به تاراج رفت از خزاین هزاران مذهب ضحايف مهذب رسايل
چو زد نیکلا شیشه روس بر سنگ رضا از غضب گفت: افسر فرو هل
ز نیکل فرو ریخت و از خاندانش مرضع حمایل، مشعشع حوايل (۱) (خورشید خراسان، ج ۱، ص ۴۲۲)
بارش باران به دنبال روی به صحرا نهادن و طلب باران از دیگر کرامات آن امام همام الا است که بعضی از شاعران آن را به نظم کشیده اند. نقل است که چون مأمون امام رضا الله را ولیعهد خود قرار داد باران آسمان حبس شد. پس از این جهت، بعضی از دشمنان می گفتند چون امام رضا الله ولیعهد ما شد، خدا باران را از ما حبس نمود و این خبر چون به مأمون رسید از امام رضا خواست تا دعایی بکند تا باران نازل شود. امام رضا الله فرمودند: «بله» مأمون گفت: «چه زمان این عمل را انجام میدهید؟ فرمود: در روز دوشنبه چه رسول خدا را در شب گذشته به خواب دیدم. آن جناب الله فرمود: ای پسر من! صبر کن تا روز دوشنبه و در آن روز با مردم به صحرا بشتابید و طلب باران کن به درستی که خداوند به آنان عطا کند.».» پس چون روز دوشنبه درآمد، آن جناب در صبح آن روز روی به صحرا نهاد و خلایق بیرون آمدند و نظر میکردند بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
« اللَّهُمَّ يَا رَبِّ أَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنَا أَهْلَ البيتِ فَتَوَكَّلُوا بِنا كَمَا أَمَرْتَ وَ أَمَلُوا فَضْلَكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ تَوَقَّعُوا احْسانَك وَنِعْمَتَكَ فَاسْقِهِمْ سَقْياً نافعاً عامًا غَيْرَ رائثٍ وَ لا
(ص95)
ضائر (۱)(ر.ک: منهاج الصالحين، الشيخ وحيد الخراساني، ج ۱، ص ۴۳۱؛ عيون أخبار الرضا ، الشيخ الصدوق، ج ۱، ص ۱۷۹؛ دلائل الامامة، محمد بن جرير الطبري (الشيعي)، ص ۳۷۷؛ الخرائج والجرائح، قطب الدين الراوندي، ج ۲، ص ۶۵۸؛ مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۴۷۸؛ مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني، ج ۷، ص ۱۳۸؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج ۴۹، ص ۱۸۱؛ جامع أحاديث الشيعة، السيد البروجردي، ج ۶، ص ۳۵۵ ص ۳۷۵؛ مسند الإمام الرضا الله ، الشيخ عزيز الله عطاردي ، ج ۱، ص من حياة الإمام الرضا ۹۴؛ حياة الإمام الرضا الله ، الشيخ باقر شريف القرشي، ج ۲، ص ۳۵۴؛ صحيفة الرضا ، جمع الشيخ جواد القيومي، ص ۱۰۴؛ وفيات الأئمة ، من علماء البحرين والقطيف، ص ۲۸۷؛ شرح إحقاق الحق السيد المرعشي، ج ۳۳، ص ۸۴۶؛ الحق المبين في معرفة المعصومين الله، الشيخ علي الكوراني العاملي، ص ۴۴۳؛ مقدمة في أصول الدين الشيخ وحيد الخراساني، ص ۴۳۰)
راوی گوید به یک مرتبه بادهای مختلف وزیدن گرفت و مردم میخواستند از باران فرار کنند که حضرت فرمودند: «ای مردم آرام باشید و در جای خود قرار گیرید که این ابر برای شما نیست و برای اهل فلان شهر است. تا اینکه ابر عبور کرد و گذشت و ابر دیگر آمد باز مردم بی قرار شدند که امام رضا دوباره فرمودند: این ابر برای شما نیست و برای اهل فلان شهر است. تا اینکه ابر عبور کرد و گذشت تا اینکه ابر یازدهم آمد و امام رضا الله فرمودند: «این ابر را خداوند برای شما فرستاده است. بروید و در منازل و مساکن خود ساکن شوید تا این ابرهای باران زا باران خود را نگاه ندارند. پس از مراجعت مردم به خانه هایشان، بارانی آمد که رودها و حوضها و گودالها را پر از آب ساخت و مردم پس از آن میگفتند:
گوارا باد از برای فرزند رسول خدا کرامت های خداوند.». (۲)(عيون أخبار الرضا ، شيخ صدوق، ج ۲، صص ۵۰۲ - ۵۰۱ با تصرف و تلخیص. )
(ص96)
در خبر آمد که به عهد رضا قحطی آب آمده بود از قضا
رغم فسونگویی هر ناسپاس زهره دلی بود ستاره شناس
گفت که ای مردم فرهیخته وضع کواکب به هم آمیخته
خاک شما محمل خورشید شد آب از این بادیه تبعید شد
عرضه نمودند به شاه این مقال شرح پریشانی و آن حسب حال
شاه بدین وصف به صحرا شتافت روح دعا بود و به تن روی تافت
موكب رعد، افسر سلطان گرفت كوكب سعد آمد و باران گرفت
شوکت شاهین قضا را ببین شست همایون رضا را ببین
(بیاتی ریزی خورشید ،خراسان ج ۲، صص ۲۲۶ - ۲۲۵)
دست زمین به دامن هفت آسمان رسید باران گرفت و دست دعا مستجاب شد
باران گرفت و گل به تن خاک جامه دوخت باران چکید و قطره به قطره گلاب شد
(الهام امین همان، ص ۵۷)
آگاه بودن آن حضرت الله به زبان اقوام و نژادها و ملت های مختلف، از دیگر کرامات آن حضرت است. داود بن قاسم جعفری میگوید: «با ابوالحسن غذا می خوردم و آن بزرگوار بعضی از غلامان خود را به زبان فارسی و صقلبی می خواند.
از ابوصلت هروی نقل است که امام رضا با مردم به لغت های ایشان گفتگو می کرد وی میگوید روزی به آن حضرت عرض کردم یا بن رسول الله! از آگاهی شما به این زبانها در شگفتم حضرت فرمودند: ای اباصلت من حجت خدایم بر
(ص97)
خلق او و چگونه ممکن است که حجت او به زبان ایشان عارف نباشد.». (۱)(عيون أخبار الرضا ، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۵۸۰)
به هر زبان به هم شرح داد سنت و فرض ز گمرهی برهاندی و کرد ادا هر قرض
(علامه سمنانی مازندرانی خورشید خراسان، ج ۲، ص ۳۶۹)
سخن به هندی و سندی براندی از هر باب به قبطی و حبشی نیک گفت و داد جواب
به ره شدند همه غير عمرو بن هذاب به کوری و برص و مرگ وی نمود خطاب
که پنج روز دگر بینی آفت اضرار
(همو، همان، ص ۳۶۹)
آگاه بودن آن حضرت از شهادتش به دست مأمون و مدفون شدنش در خاک توس از دیگر معجزات آن حضرت است که از دید شاعران پنهان نمانده است:
بلی دانست آن دانای هر راز که ناید زین سفر سوی وطن باز
بد آگه کز جفای خصم بی باک فتد سرو قدش در توس بر خاک
(محمد حسین صغیر اصفهانی، همان، ص ۴۰۹)
وقتی از یثرب رو در سفر کردم از جان شیرینم قطع نظر کردم (۲)(بدون نام)
(همان، ص ۶۱۵)
عبد السلام بن صالح میگوید: از امام رضا لها شنیدم که فرمود: «به زودی از روی ستم با زهر شهید میشوم و مرا جنب هارون دفن می کنند.». (۳)(عيون أخبار الرضا الله ، شيخ صدوق، ج ۲، ص ۵۷۸)
(ص98)
موسی بن مهران میگوید: «على بن موسى الرضا الله را در مسجد مدینه ملاقات کردم و در آن هارون خطبه میخواند آن جناب فرمودند: «آیا می دانید من و هارون در یک خانه مدفون خواهیم شد.». (۱) (عيون أخبار الرضا ، شيخ صدوق، ج ۲، ص ۵۷۷ )و محمد بن عباد می گوید: «روزی مأمون به امام رضا ال عرض كرد: «إن شاء الله داخل بغداد می شویم و چنین و چنان می کنیم. امام رضا الله فرمودند: تو به تنهایی داخل بغداد می شوی.». (۲)(همان، ص ۵۷۴ )
و حک شدن نقش قدم های مبارکش روی سنگ و توسل و التجای مردم به آن:
عیسی نفسی جز تو ندیدیم که در توس نقش قدمش عافیت آور شده باشد (۳)(از شاعری متخلص به «شفق».)
(خورشید خراسان، ج ۲، ص ۴۴۹)
مناظره با علمای طراز اول ادیان و مذاهب مختلف اسلامی و غیر اسلامی و شکست دادن همه آنان و اسلام آوردن بعضی از علمای منصف و باجرأت:
به هر علمی مجاب او کرده صدها هر بد و موبد کشیش جاثلیق و رأس جالوت سخنور را
(سمنانی مازندرانی خورشید خراسان، ج ۲، ص ۳۷۵)
قدرت اعجاز او را درک نمیداند به جز حق آن چه از او دیده بیند، قطره ای باشد از عمان (۴)( از شاعری متخلص به بی ریا)
(خورشید خراسان، ج ۲، ص ۲۰۸)
(ص99)
از صایب و مجوسی وز مروزی و توسی چون چرخ آبنوسی هر یک از کین مجادل
چندی فسون دمیدند بحث و جدل کشیدند فضل تو را چو دیدند. از حد و حصر فاضل (۱)(از محمد باقر صحبت لاری متخلص به صحبت)
(خورشید خراسان، ج ۱، ص ۳۳۸)
جز او به مجلس مأمون که خوار کرد و خجل؟ مقدمان نصارا و موبدان مجوس
ایا مدرس ادریس و خواجة جرجيس که هست پیش علوم تو علم ها، مدروس
(محمد علی سروش اصفهانی خورشید ،خراسان ج ۱، صص ۳۵۳ - ۳۵۲)
محکوم علم و حکمت قرآن ساخت دانشوران سایر ادیان را
(الهی قمشه ای، ص ۳۶۷)
طى الأرض نمودن خبر دادن از نیات افراد خبر دادن از مرگ ابو اسحاق خبر دادن از ثروتمند شدن عمر بن علوی و جوشیدن آب از زمین جهت وضوی امام و یارانش از معجزات و کرامات بی شمار آن حضرت هستند؛ ولی راقمان این سطور، برآنند که علوم و معارف به یادگار مانده از آن امام همام بزرگترین معجزه و کرامت آن جناب است.
نتیجه گیری
به نظر می رسد که اظهار عشق و علاقه به آستان دین پناه امام رضا و
(ص100)
ریختن اشک شوق توسل و التجاء وطلب برخورداری از شفاعت آن جناب ذکر مناقب و صفات و القاب آن حضرت و طلب شفای تن و شفای دل از آلام و آثام، از مهمترین درون مایه های شعر رضوی است؛ و در این میان شمار - تقریباً - اندکی از شاعران به بیان گوشه هایی از جزئیات زندگانی امام رضا ل و ذکر معجزات و کرامت های آن حضرت و اثبات امامت و ولایتش کرده اند.
به نظر راقمان این سطور هنوز شعر رضوی آن چنان که باید قد علم نکرده و نبالیده است و باید شاهد اشعار هنرین و استوارتری باشیم که در آنها خواننده با گوشه های تاریک زندگانی امام و با اخلاق و مناقب و معجزات و معارف و کلام گهربار و فعالیتهای سیاسی آن حضرت آشنا گردد. اگر اعتقاد داشته باشیم که امام معصوم قرآن مجسم است و چنانکه از امام علی بن ابي طالب النقل است: «امام صراط الله وسبيل الله و ترازوی عدالت است و اسناد اینها به وی حقیقت است، نه مجازگویی (۱)(قرآن کریم از منظر امام رضا الله جوادی آملی، صص ۳۳ - ۳۲ )
پس باید علوم و معارف آسمانی و والا را در نفوس و سخنان ایشان یافت و به اشاعه آنها پرداخت.
در نتیجه بهتر آن خواهد بود که شعر رضوی تنها جایگاه عرض نیاز و حاجت و امید جواب داشتن شاعر و طلب شفا و شفاعت و اظهار بندگی او بر آن آستان نباشد؛ و البته این معنایش این نیست که شعر رضوی از عرض حاجت و طلب پابوسی آن آستان و مدح و ستایش آن حضرت الله خالی باشد و بلکه مقصود آن است که شعر رضوی از معرفت و بصیرت و امام شناسی و معارف اسلامی و شیعی
(ص101)
خالی نباشد.
و شاعرانی که در علوم و معارف اسلامی و زندگانی امام رضا الله مطالعات خوب و ژرفی داشته اند شعرشان قوی تر بوده و از بن مایه های علمی و پژوهشی برخوردار است:
عالم آل محمد وارث علم على خوشه چین خرمن پر فیض علمش بی شمار
(محمد آتشی، خورشید خراسان، ج ۲، ص ۱۲)
(ص102)