امام رضا (ع) و فتنه واقفیه
بهمن براتی دشت بیاض
مقدمه
بنا بر متون تاریخی دوران زندگانی امام رضا (ع) عصری آشفته از نظری اعتقادی و فکری بوده زیرا مکتبهای فقهی اخلاقی و کلامی متعددی در عرصه این حضور داشتند که هر کدام را در کمرنگ کردن تعالیم اسلامی نقشی ایفا نمودند. بر این امر مسأله دیگری هم دامن میزد و آن حضور گروه واقفیه بود واقفیه مدعی بود که امام موسی بن جعفر (ع) وفات ننموده و زنده است و همان قائم آل محمد (ص) است و مرگ او را نوعی غیبت از مردم همچون غیبت حضرت موسی بن عمران میدانستند و امامت را در او متوقف میپنداشتند که این خود در سیر حرکت شیعه مشکلات عدیده را فراهم میکرد
اندیشه واقفیه ناشی از تمایلات مادی و خواسته های نفسانی بود که سران واقفیه را از راه راست منحرف و حتی کار به جایی رسید که با دادن رشوه سعی داشتند مساله امامت امام رضا (ع) را مسکوت بگذارند. مساله واقفیه بر این اساس به خاطر یک اندیشه و تفکر نبود بلکه صرفا برای سوء استفاده مالی بود و تعدادی از شیعیان آگاه از این امر آگاهی داشتند.
چگونگی بوجود آمدن واقفیه و انشعابات آن
بعد از شهادت امام موسی کاظم (ع) امام رضا (ع) دچار موقعیت دشواری شد که از هر جهت خطرناک نیز بود از یک سو حکومت عباسی به رهبری هارون با تمام دستگاه خویش سعی میکرد موجبات قتل امام (ع) را فراهم کند و از سوی دیگر شکاف عمیقی که موجب اختلاف میان اصحاب و یاران پدرش شده بود مانع از اقدامات دیگر امام (ع) میشد (موحدی ساوجی علی ولایتعهدی حضرت رضا (ع) تهران حکمت ۱۳۵۰، ص ۱۶۵ )
این اختلاف بر اثر اشاعه پدیده ای ساختگی بوجود آمد مبنی بر اینکه امام موسی بن جعفر (ع) از دنیا نرفته و زنده است و ایشان همان قائم آل محمد (ص) و غیبت او همچون حضرت موسی (ع) بوده و وی شرق و غرب زمین را به فرمان خویش می آورد و آن را پس از آن که ستمگری آن را پر کند از عدل و داد سرشار سازد (الاشعرى ابو الحسن علی بن اسماعیل مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ترجمه محسن مویدی تهران امیر کبیر، ۱۳۶۲، ص ۲۲) و نتیجه این فکر باعث وقوف امامت بر موسی بن جعفر (ع) و عدم انتقال آن به فرزندش امام رضا (ع) گردید واقفیه امام رضا (ع) را وکیل پدر می دانستند نه جانشین وی (بغدادی ابومنصور عبد القاهر الفرق بين الفرق در تاریخ مذاهب اسلام به اهتمام دکتر محمد جواد مشکور تهران نشر اشراق ۱۳۵۸، ص ۳۵ و مبلغی ،آبادانی عبدالله تاریخ ادیان و مذاهب جهان قم منطق ۳ ج ۱۳۷۳ ، ص ۱۲۵۲ و نیز الامین شریف یحیی فرهنگنامه فرقه های اسلامی ترجمه محمد رضا موحدی تهران نشر باز، ۱۳۷۸، ص ۳۰۰)
به این فرقه واقفیه میگویند که بر خلاف جمهور در یکی از مسایل امامت در قبول رای اکثریت توقف میکرده اند این گروه واقفیه بزرگترین گروه واقفیه در تاریخ امامیه هستند چرا که بخش بزرگی از شیعیان در این فرقه جای گرفته اند. به این گروه به دلیل اینکه چشم به راه و منتظر موسی بن جعفر (ع) هستند موسویه نیز گفته اند. (الاشعرى ابوالحسن علی بن اسماعیل همان ص ۲۵ مشکور محمد جواد فرهنگ فرق اسلامی به مقدمه کاظم مدیر شانه چی مشهد بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ۱۳۶۸، ص ۴۵۴ و الامین شریف یحیی فرهنگنامه فرقه های اسلامی، ص ۲۶۸)
امام کاظم (ع) چون به شهادت رسید در حالی که در گوشه و کنار حکومت اسلامی نمایندگانی داشت که سهم امام را از مردم جمع آوری کرده به امام می رساندند و یا در مواردی آن را طبق ضابطه ای به هزینه می رساندند. در حین وفات امام کاظم (ع) مبالغی نزد عده ای بود که زمینه ساز ایجاد وسوسه در افراد و تأسيس مكتب واقفیه شد در نزد علی بن حمزه بطائنی ۳۰ هزار دینار نزد زیاد بن مروان قندی ۷۰ هزار دینار و نزد عثمان بن عیسی رواسی ۳۰ هزار دینار (. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ترجمه محمد تقی اصفهانی تهران انتشارات علیمه اسلامیه ج ۱، ۱۳۶۴، ص ۱۱۲ و الامین شریف یحیی فرهنگنامه فرقه های اسلامی ص ۳۰۱ و اشعری قمی سعد بن عبدالله ابی خلف تاریخ عقاید و مذاهب شیعه ترجمه یوسف فضایی تهران عطایی ۱۳۷۱، ص ۳۴۱ )
اینان در طریق وسوسه تصرف مال مدعی شدند که امام کاظم (ع) نمرده و در پس پرده غیبت است. او قائم آل محمد (ص) بوده و ما باید مال او را نگه داریم تا او ظهور کند و مال را به او بپردازیم و در برابر برنامه اعلامی امام رضا (ع) همین امر را مدعی شدند. البته این حرکت برخاسته از اعتقاد و واقع نگری نبود بلکه انگیزه های مادی و عوامل دنیوی موجود در نفوس در این انحراف بی تأثیر نبود. (الامین، شریف یحیی فرهنگنامه فرقه های اسلامی ص ۳۰۰ و ابن ابی عمرو، محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی، رجال، کربلا موسسه الاعلمیه، بی تا، ص ۴۶۰)
شهرستانی در کتاب خود در رابطه با پیدایش این گروه چنین مینویسد
موسی (ع) چون به کفالت امور و اطاعت جمهور علم اظهار بر افراخت و صدای امامت در اقطار مملکت انداخت هارون الرشید او را از مدینه بیرون آورد و نزد عیسی بن جعفر محبوس داشت دیگر به بغداد آورد.......... و نزد سندی بن شاهک محبوس داشت و یحیی بن خالد برمکی سم در رطب تعبیه کرده باختطا (شهرستانی عقیده دارد امام کاظم (ع) توسط سندی بن شاهک و بوسیله سمی که در رطب داخل شده بود به شهادت رسیده است. برای این منظور نک شهرستانی ابو الفتح محمد بن عبد الكريم الملل و النحل ترجمه افضل الدین صدر ترکه اصفهانی به تصحیح سید محمدرضا جلالی نایینی تهران اقبال ۱۳۵۰، ص ۱۲۹)، آن موسی (ع) را نامزد داشت و بنیان ایتان آن نامور را باین تعبیه از پای درآورد. او را فرسوده دست فنا گردانید و بنای بقایش به صرصر اجل بلرزانید و او را در مقابر قریش دفن کرد و در بغداد و شیعه بعد از سپری شدن او اختلاف کردند بعضی در موت او توقف کردند و گفتند سپری شدن و باقی بودن او را ندانیم و این طایفه را ممطوریه گویند.» (شهرستانی ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، همان، ص ۱۲۹)
این گروه را بدان سبب ممطوریه خوانده اند که علی بن اسماعیل ایشان را به این لقب مخصوص داشت (اشعری قمی، سعد بن عبدالله ابی خلف، همان، ص ۳۴۲) و عده ای نیز میگویند یونس بن عبدالرحمان قمی که از فرقه قطعیه بود با یکی از موسویه مناظره میکرد در میان سخن خود گفت «ما انتم الا كلاب ممطوره شما چیزی جز سگهای باران خورده نیستید. (بغدادی ابو منصور عبد القاهر الفرق بين الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، ص ۸۰)
مؤلف الملل و النحل نیز می نویسد
و بعضی نیز به مرگ او قطع کردند منظور این است که عده ای شهادت امام موسی کاظم (ع) را نپذیرفتند و ایشان را قطعیه خوانند و بعضی گویند امامت از موسی (ع) تجاوز نکرده و سپری نشده و بعد از غیبت خروج خواهد کرد و ایشان را واقفیه خوانند.» (شهرستانی ، ابوالفتح محمد بن عبد الكريم، الملل و النحل، ص ۱۸)
از شاخه های این فرقه موسائیه یا مفضلیه اند که به امامت موسی بن جعفر قائل هستند. شاخه ای از موسائیه در زندگی و مرگ امام موسی کاظم (ع) درنگ کرده و گویند ندانیم که او زنده یا مرده است. همین قدر امامت او را تا هنگامی که امام دیگری پدید آید باور داریم و از آن پس بدان یکی روی آوریم و از موسی بازگردیم (الاشعری، ابوالحسن علی بن اسماعيل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلين، ص ۲۲)
اشعری قمی نیز درباره واقفیه چنین روایت کرده است
یونس بن عبدالرحمن خبر داده است که وقتی موسی بن جعفر (ع) درگذشت و فرقه واقفیه در امامت او توقف کردند محمد بن بشیر که با فن شعبده و کارهای خارق العاده آشنا بود ادعا کرد که باید در امامت او توقف کرد. زیرا موسی بن جعفر (ع) همان خداست که میان مردم ظاهر شده است که او را میدیدند. در میان مردم در شکل بشری که دارای گوشت و تن و بدن است ظاهر میشود. سپس از درک همه مردم پنهان و در حجاب میماند پیروان او امامت ابوالحسن امام رضا (ع) را انکار کردند. محمد بن بشیر و طرفداران او مدعی شدند که موسی بن جعفر (ع) را
رویت میکنند و آن امام نیز ایشان را میبیند و به او امر و نهی میکند و هر که پیرو محمد بن بشیر باشد او را میبیند او برای خود ادعای پیامبری کرد و دلیل خود را همان کارهای شعبده قرار داد گروهی ادعای او را تصدیق کردند. وی یارانش را در خانه ای جمع کرد و به آنها گفت اکنون صاحب شما را نشان میدهم و شخصی را که بسیار شبیه موسی بن جعفر (ع) بود به آنها نشان داد که برای ایشان قابل انکار نبود. وی بدین ترتیب مردم بسیاری گمراه کرد و پیروانش بر ضد امام رضا (ع) و همه افراد آل محمد (ص) اقدام کردند. (خلف تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، ص ۱۳۲ )
انگیزه های پیدایش واقفیه
انگیزه پیدایش واقفیه و گرایش به آن ناشی از درک واقعیت نبوده است بلکه نضج گرفته از تمایلات مادی و دواعی نفسانی و دنیوی بوده است که آنها را از راه راست منحرف ساخته است. معتقدان به این گروه این فرقه را با روایاتی که از امام صادق (ع) شنیده بودند توجیه میکردند اما در حقیقت از محتوای اصلی این اخبار بی اطلاع بوده و فهم ایشان از درک آن قاصر بود. این در حالی بود که خود می دانستند امام موسی کاظم (ع) آن اخبار را به این صورت برای آنها تشریح کرده بود که هر امامی که در امتی وجود دارد قائم آن امت بوده و در صورت رحلت آن امام کسی که جانشین او است قائم و حجت است تا اینکه او هم وفات کند و .... بنابراین همه ما قائم هستیم (اشعری قمی سعد بن عبدالله ابی موحدی ساوجی، علی، همان، ص ۱۶۷ و الامین شریف یحیی فرهنگنامه فرقه های اسلامی ص ۳۰۱)
همچنین در این باره شیخ مفید گفته است فرقه واقفیه برای اثبات عقیده خود به احادیثی از امام جعفر صادق (ع) روایت میکنند و استدلال می نمودند مبنی بر اینکه چون موسی بن جعفر (ع) متولد شد امام صادق (ع) به خانه حمیده بربریه مادر امام موسی کاظم (ع) وارد شد و فرمود: آفرین بر تو ملک امامت در خانه تو استوار گشت.
و شاید هم در این امر تعمد داشته اند زیرا امام کاظم (ع) در دوران حیات خویشتن صحیح اخباری را که مدعی شده اند برای آنان بیان فرموده اند. به هر حال بعد از شهادت ایشان این سه تن که ذکر ایشان رفت زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی و علی بن حمزه بطائنی با اموالی که در نزدشان بود مزارع و خانه های خریدند و چون امام رضا (ع) آن اموال را از ایشان طلب کرد مرگ پدرش را منکر شدند و از تسلیم اموال خودداری کردند.(مفید محمد بن محمد مجالس الفصول المختاره ترجمه محمد بن حسين آقا جمال خوانساری به تصحیح خانبابا مشار تهران بیجا، ج ۱۳۳۹۰۳، ص ۱۰۶)
به عنوان مثال عثمان عیسی که در مصر متوطن بود و از امام موسی کاظم (ع) اموال بسیاری از جمله شش کنیز در نزد او بود امام رضا (ع) چون درباره کنیزان و اموال پدرش پیغام فرستاد که وی در پاسخ نوشت پدرت نمرده است و امام در جواب او چنین می نویسد او مرده است و میراث او را قسمت کرده ایم و در صحت خبر مرگ او تردید نیست ولی عثمان بن عیسی در جواب امام پاسخ میدهد پدر تو زنده است و هر کسی بگوید مرده است او یاوه می گوید. (. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۱۳)
سران فرقه حتی برای اینکه از نشر دعوت برای امامت امام رضا (ع) جلوگیری کنند به پرداخت رشوه نیز پرداختند در این باره یونس بن عبدالرحمن میگوید
چون وضع را چنین دیدم یعنی به علت وجود اموالی از امام موسی کاظم (ع) نزد برخی شیعیان و انکار مرگ وی توسط ایشان کیفیت کار این افراد بر من روشن شد و مردم را بر امامت علی بن موسی (ع) دعوت کردم و حقایق را به مردم گفتم. آن دو نفر که اموال امام نزد آنها بود این افراد به احتمال فراوان زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی میباشند به من گفتند چرا چنین میکنی؟ اگر طالب مالی به تو میدهیم و به تو کمک میکنیم و خواستند مبلغ ۱۰ هزار دینار به من دهند که نگرفتم و به آنها گفتم از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) روایتی به ما رسیده است که هر وقت در دین بدعتها ظاهر شود بر عالم واجب است که علمش را ظاهر گرداند و اگر چنان نکند نور ایمان از میان میرود از این رو آنها با من دشمنی و کینه توزی آغاز کردند.
بر ملا کردن فتنه واقفیه توسط امام رضا (ع)
امام رضا (ع) در یکی از نامه های خود به بزنطی انگیزه های این دعوت و اغراض این گروه را چنین بیان میکند
اما ابن السراج آنچه او را به مخالفت و خروج از فرمانبرداری برانگیخته این است که او به اموال زیادی که متعلق به ابی الحسن بوده تجاوز و در زمان حیات او آنها را تصرف کرده و اکنون هم از تسلیم آنها به من خودداری و وجود آن اموال را انکار میکند .... اما ابن ابی حمزه او نادانسته به تأویل چیزی پرداخت که از دانش آن بی بهره بود ... و اکنون ناخوش میدارد خود را دروغگو شمارد.» (اشعری قمی، سعد بن عبدالله ابی خلف تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، ص ۳۴۱ )
در این بین نیز عده ای از این کارگزاران اموال نیز خود را رسوا می کردند. حسین بن فضال میگوید در نزد عمویم علی بن حسین فضال پیرمردی را دیدم از اهالی بغداد که با هم شوخی میکردند روزی به عمویم گفتم ای گروه شیعه در دین از شما بدتر وجود ندارد و در ادامه میگوید من همسر دختر احمد بن ابی بشر سراج هستم هنگامی که مرگ او فرا رسید به من گفت ده هزار دینار متعلق به موسی بن جعفر (ع) به امانت نزد من بوده و پس از مرگ او از تسلیم این وجه به فرزندش خودداری کردم و گواهی دادم که او نمرده است شما را به خدا مرا از آتش برهانید و این پول را به امام رضا برسانید. (شریف قرشی باقر پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا(ع)، ترجمه سید محمد صالحی تهران دار الكتب الاسلاميه ، ج ۲، ۱۳۸۲، ص ۲۵۰)
شیوع شبهه وقف و اهمیت آن
واقفیان گروهی از پاکدلان و ساده اندیشان اصحاب امام را فریفتند و در نتیجه ایشان به واقفیه پیوستند و باطل آنها را پذیرفتند و به اطاعت آنها درآمدند که عبارتند از: عبدالرحمان حجاج ، رفاعه بن موسى يونس بن يعقوب جميل بن دراج حماد به عیسی احمد بن ابی نصر و حسن به علی وشا که همه بزرگان اصحاب اهل بیت به شمار میآمدند لیکن اینها بعداً از مذهب وقف برگشتند و به امامت امام رضا (ع) اعتراف کردند اما برخی از کسانی را که با دادن مال فریب داده و به طریقه خود درآورده بودند دلیل و حجت برای آنها سودی نداشت و همچنان در گمراهی خود باقی ماندند و به همین حال نیز از دنیا رفتند مانند حمزه بن بزیع که امام رضا (ع) از او به عنوان بدبخت و شقی تعبیر فرموده است. امام در مبارزه با واقعیتها رنج فراوان تحمل نمود یاوه گوییها و اوهام پوچ آنها را مردود اعلام کرد و از هوسهای نفسانی ایشان پرده برداشت. همانند نامه ای که ایشان به «بزنطی» نوشته اند. (موحدی ساوجی، علی، همان، ص ۱۶۹ )
سرگردانی واقفیان
از تفرقه گرایی شگرف این فرقه یکی این است که برخی از آنان بعد از وفات امام موسی بن جعفر (ع) احمد فرزند او را به امامت برداشتند ولی هنگامی که در قیام ابن طباطبا بر ضد حکومت عباسی احمد به همراه ابی السرايا خروج کرد این کار را زشت شمردند و از او برگشتند و دوباره به طریقه وقف عود کردند و به امامت امام رضا (ع) که جانشین پدر شده بود معترف نشدند. (. همان، ص ۱۶۹)
فتنه واقفیه مدت نسبتا زیادی ادامه داشت و اختلاف و کشکمش میان آنها و فرقه ناجیه تا آن زمان که خداوند سقوط آنها را مقدر کرده بود در اوج خود بود و چون این پدیده بر اساس درستی استوار نبود نتوانست مدت زیادی پایداری کند و از بین رفت.
نتیجه گیری
این اختلاف و تفرقه نوعی هرج و مرج دینی و فکری را در جامعه اسلامی سبب شد . با اینکه امام کاظم (ع) از قبل خود را از مقام قائم آل محمد (ص) بودن نفی کرده بود و بارها از جانشین خود و از حجت بر حق حرف زده بود باز هم وسوسه گران در ذهن دیگران این اختلال را ایجاد میکردند امام کاظم (ع) قبل از وفات خویش با اشاره به آینده جامعه ظهور و بروز واقفیه آنها را باطل و گمراه کننده خوانده بود و روش آنها را ناروا و نادرست ولی توجهات علمای رسوا و دلهای بیمار پیروان کار خود را کرده بود و باعث گردید تا جامعه اسلامی که بعد از وفات امام موسی کاظم (ع) میباید امام خود را میشناخت درگیر یکسری مسایل سیاسی و مذهبی بی مورد گردید.