عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج1، ص 243 ) شمارهی 644
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > نصيحت
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > برآورده شدن نياز نيازمندان
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره تربيتی اخلاقی > سخنان اخلاقی امام > خشم و غضب
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره تربيتی اخلاقی > سخنان اخلاقی امام > عمل صالح = نيکی
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > نبوت > پيامبران و انبيای قبل از رسول خدا صلی الله > پيامبری از پيامبرانش
خلاصه
ابو الصّلت هروی میگويد: از امام رضا عليه السّلام شنيدم که فرمود: خداوند عزّوجلّ به يکی از پيامبرانش وحی فرمود که فردا صبح، اوّلين چيزی را که ديدی، بخور، و دومی را پنهان کن، و سوّمی را قبول کن، و چهارمی را نااميد نکن و از پنجمی فرار کن. فردا صبح، حرکت کرد و در راه به کوهی سياه و بزرگ رسيد. ايستاد و گفت: پروردگار به من دستور داده که اين را بخورم و تعجب کردم. سپس با خود گفت: پروردگارم به من دستوری میدهد که توانايی انجام آن را داشته باشم. سپس به طرف آن حرکت کرد که آن را بخورد، و هر قدر که به آن نزديک میشد، کوه کوچک تر میشد تا به آن رسيد و آن را به اندازه يک لقمه يافت، آن را خورد و از هر غذايی لذيذتر بود. سپس حرکت کرد و تشتی از طلا يافت و گفت: پروردگارم به من دستور داده که اين را پنهان کنم، حفره ای ايجاد کرد و تشت را درون آن قرار داد و خاک بر آن ريخت و حرکت کرد، پشت سر خود را نگاه کرد و متوجّه شد که تشت نمايان شده است، با خود گفت: من، کاری را که پروردگارم دستور داده بود، انجام دادم. سپس به راه خود ادامه داد و پرنده ای ديد که عقابی به دنبال آن است، پرنده اطراف آن پيامبر میچرخيد، پيامبر با خود گفت: پروردگارم به من دستور دادکه اين را بپذيرم. پس آستين خود را باز کرد و پرنده داخل آن شد. عقاب گفت: صيدم را که چند روز است دنبال آن هستم گرفتی؟! گفت: پروردگارم به من دستور داده که اين را نااميد نکنم. سپس قطعه ای از ران خود را جدا کرد و به سوی او انداخت و به راه خود ادامه داد. در بين راه به گوشت مرداری بدبو که کرم گذاشته بود برخورد کرد. گفت: پروردگارم به من دستور داده که از آن فرار کنم.
وبازگشت و در خواب ديد که گويا به او میگويند: تو کاری که به آن مأمور بودی انجام دادی، آيا میدانی آنها چه بودند؟ گفت: نه. به او گفته شد، و امّا کوه، غضب بود، انسان وقتی خشمگين میشود، خود را نمیبيند و از شدّت غضب او آرام گيرد، عاقبتش مانند يک لقمه لذيذی است که آن را بخورد.
و امّا تشت طلا، عمل صالح میباشد که وقتی انسان آن را پنهان کند، خداوند میخواهد آن را آشکار کند تا همراه با ثواب آخرتی که خدا برايش ذخيره میکند، او را با آن عمل زينت دهد.
و امّا پرنده، کسی بود که تو را نصيحت میکند، او و نصيحتش را بپذير.
و امّا عقاب، نياز بود که نزد تو میآيد، هيچ وقت چنين کسی را نااميد نکن.
و امّا گوشت بدبو، غيبت بود، هميشه از آن فرار کن.
متن فارسی
ابو الصّلت هروی میگويد: از امام رضا عليه السّلام شنيدم که فرمود: خداوند عزّوجلّ به يکی از پيامبرانش وحی فرمود که فردا صبح، اوّلين چيزی را که ديدی، بخور، و دومی را پنهان کن، و سوّمی را قبول کن، و چهارمی را نااميد نکن و از پنجمی فرار کن. فردا صبح، حرکت کرد و در راه به کوهی سياه و بزرگ رسيد. ايستاد و گفت: پروردگار به من دستور داده که اين را بخورم و تعجب کردم. سپس با خود گفت: پروردگارم به من دستوری میدهد که توانايی انجام آن را داشته باشم. سپس به طرف آن حرکت کرد که آن را بخورد، و هر قدر که به آن نزديک میشد، کوه کوچک تر میشد تا به آن رسيد و آن را به اندازه يک لقمه يافت، آن را خورد و از هر غذايی لذيذتر بود. سپس حرکت کرد و تشتی از طلا يافت و گفت: پروردگارم به من دستور داده که اين را پنهان کنم، حفره ای ايجاد کرد و تشت را درون آن قرار داد و خاک بر آن ريخت و حرکت کرد، پشت سر خود را نگاه کرد و متوجّه شد که تشت نمايان شده است، با خود گفت: من، کاری را که پروردگارم دستور داده بود، انجام دادم. سپس به راه خود ادامه داد و پرنده ای ديد که عقابی به دنبال آن است، پرنده اطراف آن پيامبر میچرخيد، پيامبر با خود گفت: پروردگارم به من دستور دادکه اين را بپذيرم. پس آستين خود را باز کرد و پرنده داخل آن شد. عقاب گفت: صيدم را که چند روز است دنبال آن هستم گرفتی؟! گفت: پروردگارم به من دستور داده که اين را نااميد نکنم. سپس قطعه ای از ران خود را جدا کرد و به سوی او انداخت و به راه خود ادامه داد. در بين راه به گوشت مرداری بدبو که کرم گذاشته بود برخورد کرد. گفت: پروردگارم به من دستور داده که از آن فرار کنم.
وبازگشت و در خواب ديد که گويا به او میگويند: تو کاری که به آن مأمور بودی انجام دادی، آيا میدانی آنها چه بودند؟ گفت: نه. به او گفته شد، و امّا کوه، غضب بود، انسان وقتی خشمگين میشود، خود را نمیبيند و از شدّت غضب او آرام گيرد، عاقبتش مانند يک لقمه لذيذی است که آن را بخورد.
و امّا تشت طلا، عمل صالح میباشد که وقتی انسان آن را پنهان کند، خداوند میخواهد آن را آشکار کند تا همراه با ثواب آخرتی که خدا برايش ذخيره میکند، او را با آن عمل زينت دهد.
و امّا پرنده، کسی بود که تو را نصيحت میکند، او و نصيحتش را بپذير.
و امّا عقاب، نياز بود که نزد تو میآيد، هيچ وقت چنين کسی را نااميد نکن.
و امّا گوشت بدبو، غيبت بود، هميشه از آن فرار کن.
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِیُّ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِیُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا ع یَقُولُ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ إِذَا أَصْبَحْتَ فَأَوَّلُ شَیْءٍ یَسْتَقْبِلُکَ فَکُلْهُ وَ الثَّانِی فَاکْتُمْهُ وَ الثَّالِثُ فَاقْبَلْهُ وَ الرَّابِعُ فَلَا تُؤْیِسْهُ وَ الْخَامِسُ فَاهْرَبْ مِنْهُ فَلَمَّا أَصْبَحَ مَضَی فَاسْتَقْبَلَهُ جَبَلٌ أَسْوَدُ عَظِيمٌ فَوَقَفَ وَ قَالَ أَمَرَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ آکُلَ هَذَا وَ بَقِیَ مُتَحَیِّراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَی نَفْسِهِ وَ قَالَ إِنَّ رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ لَا یَأْمُرُنِی إِلَّا بِمَا أُطِيقُ فَمَشَی إِلَیْهِ لِیَأْکُلَهُ فَکُلَّمَا دَنَا مِنْهُ صَغُرَ حَتَّی انْتَهَی إِلَیْهِ فَوَجَدَهُ لُقْمَةً فَأَکَلَهَا فَوَجَدَهَا أَطْیَبَ شَیْءٍ أَکَلَهُ ثُمَّ مَضَی فَوَجَدَ طَسْتاً مِنْ ذَهَبٍ فَقَالَ لَهُ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ أَکْتُمَ هَذَا فَحَفَرَ لَهُ حُفْرَةٌ وَ جَعَلَهُ فِيهَا وَ أَلْقَی عَلَیْهِ التُّرَابَ ثُمَّ مَضَی فَالْتَفَتَ فَإِذَا بِالطَّسْتِ قَدْ ظَهَرَ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ مَا أَمَرَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فَمَضَی فَإِذَا هُوَ بِطَیْرٍ وَ خَلْفَهُ بَازِیٌّ فَطَافَ الطَّیْرُ حَوْلَهُ فَقَالَ أَمَرَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أَقْبَلَ هَذَا فَفَتَحَ کُمَّهُ فَدَخَلَ الطَّیْرُ فِيهِ فَقَالَ لَهُ الْبَازِی أَخَذْتَ صَیْدِی وَ أَنَا خَلْفَهُ مُنْذُ أَیَّامٍ فَقَالَ إِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ لَا أُویِسَ هَذَا فَقَطَعَ مِنْ فَخِذِهِ قِطْعَةً فَأَلْقَاهَا إِلَیْهِ ثُمَّ مَضَی فَلَمَّا مَضَی إِذَا هُوَ بِلَحْمِ مَیْتَةٍ مُنْتِنٍ مَدُودٍ فَقَالَ أَمَرَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أَهْرُبَ مِنْ هَذَا فَهَرَبَ مِنْهُ وَ رَجَعَ فَرَأَی فِی الْمَنَامِ کَأَنَّهُ قَدْ قِيلَ لَهُ إِنَّکَ قَدْ فَعَلْتَ مَا أُمِرْتَ بِهِ فَهَلْ تَدْرِی مَا ذَاکَ کَانَ قَالَ لَا قِيلَ لَهُ أَمَّا الْجَبَلُ فَهُوَ الْغَضَبُ لِعَبْدٍ إِذَا غَضِبَ لَمْ یَرَ نَفْسَهُ وَ جَهِلَ قَدْرَهُ مِنْ عِظَمِ الْغَضَبِ فَإِذَا حَفِظَ نَفْسَهُ وَ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ سَکَنَ غَضَبُهُ کَانَتْ عَاقِبَتُهُ کَاللُّقْمَةِ الطَّیِّبَةِ الَّتِی أَکَلَهَا وَ أَمَّا الطَّسْتُ فَهُوَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ إِذَا کَتَمَهُ الْعَبْدُ وَ أَخْفَاهُ أَبَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا أَنْ یُظْهِرَهُ لِیُزَیِّنَهُ بِهِ مَعَ مَا یَدَّخِرُ لَهُ مِنْ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الطَّیْرُ فَهُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَأْتِيکَ بِنَصِيحَةٍ فَاقْبَلْهُ وَ اقْبَلْ نَصِيحَتَهُ وَ أَمَّا الْبَازِی فَهُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَأْتِيکَ فِی حَاجَةٍ فَلَا تُؤْیِسْهُ وَ أَمَّا اللَّحْمُ الْمُنْتِنُ فَهُوَ الْغِيبَةُ فَاهْرُبْ مِنْهَا
مخاطب
نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی