عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج1، ص 267 ) شماره‌ی 729

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام صادق (عليه السلام) > منصور دوانيقی و سوء قصد به امام

خلاصه

حسن بن فضل ابومحمد خادم هاشميان در مدينه می‌گويد: امام رضا عليه السّلام از پدر بزرگوار خود عليه السّلام نقل فرمودند که ابوجعفر دوانيقی به دنبال امام صادق عليه السّلام فرستاد تا آن حضرت را شهيد کند و شمشير و نَطع (يک تکّه پوست مخصوص که در موقع اعدام محکومين بر زمين می‌انداختند) را آماده کرد و به ربيع گفت: وقتی من با او صحبت کردم و سپس کف زدم گردنش را بزن. وقتی امام صادق عليه السّلام وارد شدند، از دور به او نگاه می‌کرد و لب‌های خود را حرکت می‌دادند و منصور در محلّ خود نشسته بود و می‌گفت: خوش آمديد، ما برای پرداخت بدهی شما، شما را احضار کرديم. سپس با نرمی از خانواده آن حضرت احوالپرسی کرد و گفت: خداوند دِينِ شما را ادا فرموده و جايزه شما را معیّن کرد، ای ربيع کار سوم را انجام نده، تا جعفر خانواده‌اش باز گردد. وقتی بيرون رفت، ربيع گفت: ای ابا عبدالله! آيا آن شمشير و پوستی که جهت شما آماده شده بود ديدی؟ وقتی لب‌های خود را تکان می‌داديد، چه می‌گفتيد؟ حضرت فرمودند: بله! وقتی شرّ را در چهره‌اش ديدم گفتم:«پروردگار به جای مردم برای من کافی است، خالق از مخلوقين برای من کافی است، روزی دهنده از روزی خور برای من کافی است، خداوند، پروردگار جهانيان برای من کافی است، کافی است برای من همان کس که کافی است، کافی است برای من همان کس که هميشه برايم کافی بوده است، الله که معبودی جز او نيست برای من کافی است، بر او توکّل می‌کنم و او صاحب عرش بزرگ است.

متن فارسی

حسن بن فضل ابومحمد خادم هاشميان در مدينه می‌گويد: امام رضا عليه السّلام از پدر بزرگوار خود عليه السّلام نقل فرمودند که ابوجعفر دوانيقی به دنبال امام صادق عليه السّلام فرستاد تا آن حضرت را شهيد کند و شمشير و نَطع (يک تکّه پوست مخصوص که در موقع اعدام محکومين بر زمين می‌انداختند) را آماده کرد و به ربيع گفت: وقتی من با او صحبت کردم و سپس کف زدم گردنش را بزن. وقتی امام صادق عليه السّلام وارد شدند، از دور به او نگاه می‌کرد و لب‌های خود را حرکت می‌دادند و منصور در محلّ خود نشسته بود و می‌گفت: خوش آمديد، ما برای پرداخت بدهی شما، شما را احضار کرديم. سپس با نرمی از خانواده آن حضرت احوالپرسی کرد و گفت: خداوند دِينِ شما را ادا فرموده و جايزه شما را معیّن کرد، ای ربيع کار سوم را انجام نده، تا جعفر خانواده‌اش باز گردد. وقتی بيرون رفت، ربيع گفت: ای ابا عبدالله! آيا آن شمشير و پوستی که جهت شما آماده شده بود ديدی؟ وقتی لب‌های خود را تکان می‌داديد، چه می‌گفتيد؟ حضرت فرمودند: بله! وقتی شرّ را در چهره‌اش ديدم گفتم:«پروردگار به جای مردم برای من کافی است، خالق از مخلوقين برای من کافی است، روزی دهنده از روزی خور برای من کافی است، خداوند، پروردگار جهانيان برای من کافی است، کافی است برای من همان کس که کافی است، کافی است برای من همان کس که هميشه برايم کافی بوده است، الله که معبودی جز او نيست برای من کافی است، بر او توکّل می‌کنم و او صاحب عرش بزرگ است.

متن عربی

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَقْرٍ الصَّائِغُ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْفَضْلِ‏ أَبُو مُحَمَّدٍ مَوْلَی الْهَاشِمِیِّينَ بِالْمَدِينَةِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ‏ أَرْسَلَ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِيقِیُّ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع لِیَقْتُلَهُ وَ طَرَحَ لَهُ سَیْفاً وَ نَطْعاً وَ قَالَ لِلرَّبِيعِ إِذَا أَنَا کَلَّمْتُهُ ثُمَّ ضَرَبْتُ بِإِحْدَی یَدَیَّ عَلَی الْأُخْرَی فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَلَمَّا دَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ نَظَرَ إِلَیْهِ مِنْ بَعِيدٍ یُحَرِّکُ شَفَتَیْهِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَی فِرَاشِهِ وَ قَالَ مَرْحَباً وَ أَهْلًا بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا أَرْسَلْنَا إِلَیْکَ إِلَّا رَجَاءَ أَنْ نَقْضِیَ دَیْنَکَ وَ نَقْضِیَ ذِمَامَکَ ثُمَّ سَاءَلَهُ مُسَاءَلَةً لَطِيفَةً عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ قَالَ قَدْ قَضَی اللَّهُ دَیْنَکَ وَ أَخْرَجَ حائزتک [جَائِزَتَکَ‏] یَا رَبِيعُ لَا تَمْضِیَنَّ ثَالِثَةً حَتَّی یَرْجِعَ جَعْفَرٌ إِلَی أَهْلِهِ فَلَمَّا خَرَجَ قَالَ لَهُ الرَّبِيعُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ رَأَیْتَ السَّیْفَ إِنَّمَا کَانَ وَضَعَ لَکَ وَ النَّطْعَ فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ رَأَیْتُکَ تُحَرِّکُ بِهِ شَفَتَیْکَ قَالَ جَعْفَرٌ ع نَعَمْ یَا رَبِيعُ لَمَّا رَأَیْتُ الشَّرَّ فِی وَجْهِهِ قُلْتُ حَسْبِیَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ وَ حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ وَ حَسْبِیَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی‏ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ‏

مخاطب

جوان ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی