عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص2 ) شماره‌ی 844

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > مبارزه با رسوم جاهلی
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > فرزند > آداب تولد فرزند > اذان و اقامه
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > فرزند > آداب تولد فرزند > نامگذاری
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > فرزند > آداب تولد فرزند > عقيقه
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > فرزند > آداب تولد فرزند > تراشيدن موی سر و صدقه
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام حسن مجتبی (عليه السلام) > تولد

خلاصه

و به همين اسناد از آن حضرت از پدرانش از علی بن الحسين عليه السلام روايت کرده اند که فرمود: اسماء بيت عميس گويد که حضرت فاطمه عليهاالسلام به من فرمود: هنگامی که به فرزندم حسن باردار شدم و او را به دنيا آوردم، رسول خدا صلی الله علی و آله تشريف آورده و به اسماء گفت: فرزندم را بياور اسماء ، سن را که در پاچه زردی پيچيده بودند خدمت ايشان آورد. پدرم پارچه را کنار زد ودر گوش راست حسن، اذان گفت و در گوش چپش افامه، سپس به علی عليه السلام فمود: فرزندم را چه نام گذارده ای؟ علی عليه السلام گفت: يا رسول الله من برشما در نامگذاری پيشی نگرفته ام، ولی دوست داشتم نام او را حرب بگذارم. رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: من نيز درنام او بر خدايم سبقت نمی گيرم آنگاه جبرئيل فرود آمد و گفت: ای محمد! خداوند علی اعلی به تو سلام می رساند و می گويد: علی نسبت به تو، به منزله هارون نسبت به موسی است، و حال آنکه پيامبری بعد از تو نخواهد آمد. بنابراين نام پسر هارون را بر روی اين فرزندت بگذار! رسول خدا صلی الله عليه و آله پرسيد: نام فرزند هارون چه بود؟ جبرءيل گفت: شبر. رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: زبان من عربی است. جبرييل گفت: نام او را حسن بگذار! اسماء گويد: پيامبر، نام کودک را حسن نهاد. وقتی روز هفتم تولد اين کودک فرا رسيد، حضرت دو گوسفند خاکستری رنگ برای او عقيقه کرد، و يک ران آن را همراه با يک دينار به قابله داد، سپس سرنوزد را تراشيد و به وزن آن نقره صدقه داد و با گرد زعفران سر او را رنگين نمود، و به اسماء گفت: ماليدن خون به سر نوزاد از رسوم جاهليت است.

متن فارسی

و به همين اسناد از آن حضرت از پدرانش از علی بن الحسين عليه السلام روايت کرده اند که فرمود: اسماء بيت عميس گويد که حضرت فاطمه عليهاالسلام به من فرمود: هنگامی که به فرزندم حسن باردار شدم و او را به دنيا آوردم، رسول خدا صلی الله علی و آله تشريف آورده و به اسماء گفت: فرزندم را بياور اسماء ، سن را که در پاچه زردی پيچيده بودند خدمت ايشان آورد. پدرم پارچه را کنار زد ودر گوش راست حسن، اذان گفت و در گوش چپش افامه، سپس به علی عليه السلام فمود: فرزندم را چه نام گذارده ای؟ علی عليه السلام گفت: يا رسول الله من برشما در نامگذاری پيشی نگرفته ام، ولی دوست داشتم نام او را حرب بگذارم. رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: من نيز درنام او بر خدايم سبقت نمی گيرم آنگاه جبرئيل فرود آمد و گفت: ای محمد! خداوند علی اعلی به تو سلام می رساند و می گويد: علی نسبت به تو، به منزله هارون نسبت به موسی است، و حال آنکه پيامبری بعد از تو نخواهد آمد. بنابراين نام پسر هارون را بر روی اين فرزندت بگذار! رسول خدا صلی الله عليه و آله پرسيد: نام فرزند هارون چه بود؟ جبرءيل گفت: شبر. رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: زبان من عربی است. جبرييل گفت: نام او را حسن بگذار! اسماء گويد: پيامبر، نام کودک را حسن نهاد. وقتی روز هفتم تولد اين کودک فرا رسيد، حضرت دو گوسفند خاکستری رنگ برای او عقيقه کرد، و يک ران آن را همراه با يک دينار به قابله داد، سپس سرنوزد را تراشيد و به وزن آن نقره صدقه داد و با گرد زعفران سر او را رنگين نمود، و به اسماء گفت: ماليدن خون به سر نوزاد از رسوم جاهليت است. اسماء گويد: در سال بعد حسين عليه السام متولد شد، رسول خدا صلی الله عليه وآله به سراغ او آمد و فرمود: ای اسماء فرزندم را بياور! اسماء حسين را در حالی که در پارچه سفيدی پيچيده شده بود به دست آن حضرت داد، و ايشان در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند، آنگاه او را در آغوش گرفت و گريست. اسماء گفت: پدرو مادرم فدای تو باد، دليل گريه شما چيست؟ حضرت فرمود: بر حال اين فرزندم می گريم. عرض کردم: يا رسول الله اين کودک که همين الان به دنيا آمده است؟! حضرت فرمود: ستمکاران، او را پس از من شهيد می کنند خدا شفاعت مرا نصيب آنان نگرداند، انگاه فرمود: ای اسماء اين خبر را به فاطمه نرسانيد، زيرا او تازه فارغ گشته است. آنگاه رو به علی کرده و فرمود: نام فرزندم را چه نهاده ای؟ علی گفت: من بر شما در نامگذاری فرزندم پيشی نمی گيرم يا رسول الله! اما دوست داشتم نامش را حرب بگذارم. رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: من نيز بر خدايم عزوجل پيشی نخواهم گرفت در اين زمان بود که جبرييل نازل شد و گفت يا محمد علی اعلی به تو سلام می رساند و می گويد: چون علی نسبت به تو مانند هارون نسبت به موسی است، نام پسرهارون را برا اين فرزند بگذار! رسول خدا صلی الله عليه و آله پرسيد: نام فرند هارون چه بود؟ گفت: شبير حضرت فرمود: من عربی زبانم. حبرييل گفت: نام او را حسين بگذار! چون يک هفته گذشت، رسول خدا صلی الله عليه و آله دو گوسفند خاکستری رنگ برای او عقيقه کرد و يک ران آن را با يک دينار به قابله عطا فرمود، و سر طفل را تراشيده و به وزن موهايش نقره صدقه دادند، و سرش را با زعفران سرخگون نمودند، و فرمودند: ای اسماء! خون ماليدن به سر نوزاد از رسوم زمان جاهليت است.

متن عربی

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع قَالَ حدثنی [حَدَّثَتْنِی‏] أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ قَالَتْ حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ ع‏ لَمَّا حَمَلْتُ بِالْحَسَنِ ع وَ وَلَدْتُهُ جَاءَ النَّبِیُّ ص فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ هَلُمِّی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ صَفْرَاءَ فَرَمَی بِهَا النَّبِیُّ ص وَ أَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَی وَ أَقَامَ فِی أُذُنِهِ الْیُسْرَی ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ ع بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ سَمَّیْتَ ابْنِی قَالَ مَا کُنْتُ أَسْبِقُکَ بِاسْمِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ قَدْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أُسَمِّیَهُ حَرْباً فَقَالَ النَّبِیُّ ص وَ لَا أَنَا أَسْبِقُ بِاسْمِهِ رَبِّی ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ عَلِیٌّ مِنْکَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَکَ سَمِّ ابْنَکَ هَذَا بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص وَ مَا اسْمُ ابْنِ هَارُونَ قَالَ شَبَّرَ قَالَ النَّبِیُّ ص لِسَانِی عَرَبِیٌّ قَالَ جَبْرَئِيلُ ع سَمِّهِ الْحَسَنَ قَالَتْ أَسْمَاءُ فَسَمَّاهُ الْحَسَنَ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ‏ سَابِعِهِ عَقَّ النَّبِیُّ ص عَنْهُ بِکَبْشَیْنِ أَمْلَحَیْنِ وَ أَعْطَی الْقَابِلَةَ فَخِذاً وَ دِينَاراً ثُمَّ حَلَقَ رَأْسَهُ وَ تَصَدَّقَ بِوَزْنِ الشَّعْرِ وَرِقاً وَ طَلَی رَأْسَهُ بِالْخَلُوقِ ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ الدَّمُ فِعْلُ الْجَاهِلِیَّةِ قَالَتْ أَسْمَاءُ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ حَوْلٍ وُلِدَ الْحُسَیْنُ ع وَ جَاءَ النَّبِیُّ ص فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ هَلُمِّی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَی وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَی وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ فَبَکَی فَقَالَتْ أَسْمَاءُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مِمَّ بُکَاؤُکَ قَالَ عَلَی ابْنِی هَذَا قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ مِنْ بَعْدِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِی فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا قَرِيبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِهِ ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ أَیَّ شَیْ‏ءٍ سَمَّیْتَ ابْنِی هَذَا قَالَ مَا کُنْتُ لِأَسْبِقَکَ بِاسْمِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ قَدْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أُسَمِّیَهُ حَرْباً فَقَالَ النَّبِیُّ ص وَ لَا أَسْبِقُ بِاسْمِهِ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَلِیٌّ مِنْکَ کَهَارُونَ مِنْ مُوسَی سَمِّ ابْنَکَ هَذَا بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ قَالَ النَّبِیُّ ص وَ مَا اسْمُ ابْنِ هَارُونَ قَالَ شَبِيرٌ قَالَ النَّبِیُّ ص لِسَانِی عَرَبِیٌّ قَالَ جَبْرَئِيلُ ع سَمِّهِ الْحُسَیْنَ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ سَابِعِهِ عَقَّ عَنْهُ النَّبِیُّ ص بِکَبْشَیْنِ أَمْلَحَیْنِ وَ أَعْطَی الْقَابِلَةَ فَخِذاً وَ دِينَاراً ثُمَّ حَلَقَ رَأْسَهُ وَ تَصَدَّقَ بِوَزْنِ الشَّعْرِ وَرِقاً وَ طَلَی رَأْسَهُ بِالْخَلُوقِ فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ الدَّمُ فِعْلُ الْجَاهِلِیَّةِ

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی